۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

جــایگاه انقلاب ایــران در تـاریخ بین‌المللــی:

فــرد هــالیدی ۱۳ مارس ۲۰۰۹
برگردان: م. ح. شوشتری

فــرد هالیدی معتقد است، تحولات و گذاری که در سال ۱۳۵۷ در ایران بوقوع پیوست دارای مختصات مشابهی با انقلاب فرانسه، روسیه، چین و کوبا بوده، ضمن اینکه در نوع خود یگانه بوده و هنوز ظرفیت‌های تاریخی آن بپایان نرسیده است.

تظاهرات و اعتصاباتی که در سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ ایران را فلج کرده بود، در ۱۱ روز اوائل ماه فوریهٔ ۱۹۷۹ با بازگشت آیت‌الله خمینی از تبعید به‌موجی حماسی از شور انقلابی تبدیل شد که سرنگونی رژیم قدرتمند محمد رضا شاه پهلوی را به‌دنبال داشت.

در هفته‌های پس از سقوط حکومت شاه رهبران پیروز با برخورداری از امواج حمایت‌های مردمی رژیم سیاسی نوینی بنام جمهوری اسلامی ایران در اول آپریل همان سال تشکیل دادند، که قانون اساسی آن در تاریخ ۲ تا ۳ دسامبر ۱۹۷۹ به‌رأی عمومی گذاشته شد. روحانیونی که در پی این انقلاب قدرت سیاسی را در ایران در دست گرفتند، در تحکیم و تمرکز پایه‌های قدرت خود ـ برخلاف دشمنان‌اشان ـ وقت را هدر ندادند.

۳۰ سال برای عمر متعارف یک رژیم انقلابی به‌لحاظ تاریخی زمان زیادی نیست. کوبا در ژانویهٔ ۲۰۰۹ پنجاهمین سالگرد انقلاب خود را جشن گرفت. چین در اکتبر همین سال شصتمین سالگرد پیروزی انقلاب را جشن خواهد گرفت. و انقلاب روسیه تا قبل از فروپاشی آن هفتاد سال را از سرگذراند.

حوادثی که در ایران بوقوع پیوست بر تاریخ مدرن بین‌المللی تأثیرگذار و در عین‌حال غیرقابل پیش بینی بود. به‌این لحاظ این رخداد با توجه به‌واقعیت‌های ایران و نیز تاریخ بین‌المللی قابل توجه می‌باشد.

تحولاتی که صورت گرفت بسیار عظیم بود و دامنهٔ تأثیرگذاری آن منحصر به‌فرد و ویژه بود. بطور مثال برای خود من که با ایران از زمان شاه آشنائی داشتم، و در ماه‌های اول انقلاب به‌آنجا سفر کردم، آن ماها یکی از جالب‌ترین و هیجان‌انگیز‌ترین دورهای زندگی سیاسی و روشنفکری من، هم به‌لحاظ درک و فهم عظمت و پیچیدگی سازماندهی بی‌نظیر برای غلبه بر دیکتاتوری و هم ستم و کشتار و نیز تبعیدی که مدتی بعد دامن‌گیر بسیاری از دوستان و رفقایم شد، بود.

الگوئی با شش ویژگی:

انقلاب ایران را می‌توان بعنوان جزئی از سری تحولات سیاسی ـ اجتماعی تلقی کرد که در طی دوقرن گذشته تاکنون موفق شدند در سه قاره از جهان رژیم‌های حاکم را براندازند: فرانسه (۱۷۸۹)، روسیه (۱۹۱۷)، چین (۱۹۴۹) و کوبا (۱۹۵۹). آنچه که در ایران تفاق افتاد بلحاظ مضمونی دارای شش وجه وجه مشترک با انقلابات فوق است. (به‌مقالهٔ انقلاب و سیاست بین‌المللی، Palgrave, 1999، نگاه کنید).
· اول: اتحاد گسترده‌ای از نیروهای مخالف برای براندازی یک رژیم دیکتاتوری که حافظ مناسبات اجتماعی نادرست بوده و درعین‌حال برانگیختن احساسات ملی برعلیه دولتی که در خدمت حفظ منافع یک دولت خارجی معرفی می‌شد. ائتلافی که تحت رهبری آیت‌الله خمینی شکل گرفت ترکیبی از نیروهای لیبرال، مارکسیست، محافظه‌کاران و مذهبیون بود. این ائتلاف نماد کلاسیکی از یک همایش پوپولیستی بود.
· دوم: پیروزی انقلاب نیاز به ضعف حاکمیت در حکومت کردن و چند دستگی درونی بود، که در نهایت چنین نیز شد. شاه مریض بود و مشاورین و ژنرال‌های او فاقد آن عزت نفس و اعتماد به‌نفس لازم بودند. تشابه تاریخی شرایط ایران با بحران در زمان لوئی شانزدهم و تزار نیکلای دوم و چارلز اول در انگلستان قابل توجه است.
· سوم: هر انقلاب دارای ویژگی‌های کیفی است که وجه تمایز آن با یک کودتای دولتی محسوب می‌شوند. بعبارت دیگر انقلاب تنها یک جابجائی سیاسی نبوده (به‌این معنا که تنها به جابجائی الیت‌های سیاسی و قانون اساسی و سیستم حقوقی کشور محدود باشد). بلکه مابازای عمیق اقتصادی و اجتماعی دارد. ایران بعد از انقلاب امروز دارای نظم اجتماعی و نیز نوع دیگری از ارزش‌های اجتماعی می‌باشد. همچنین قشر نوینی از کنشگران سیاسی و انقلابیون مسلمان که پیوند تنگاتنگی با فدرت دولتی داشته و شرکت‌ها و مسائل مربوط عقد و ازدواج و حتی سیستم مالیاتی کشور را کنترل می‌کنند، در ایران حکومت می‌کنند. (به‌مقالهٔ مسئلهٔ ایران، ۱ مارس ۲۰۰۸ مراجعه شود. ترجمهٔ این مقاله در سایت شخصی من "تلاش" موجود است).
· چهارم: ایدئولوژی محوری انقلاب اگرچه در مقایسه با گذشته شکل نوین و جانبدارانه‌ای بوده و مدعی رادیکالیسم و برابری است، ولی بمنظور جلب حمایت حداقل بخش وسیعی از مردم تا حد زیادی از ارزش‌ها و ترم‌های موجود در جامعه بهره گرفته است. (بیشتر در وجه ناسیونالیسم و برجسته کردن جنبه‌های وجه و جایگاه تاریخی کشور). آیت‌الله خمینی در ابتدای انقلاب از بکار بردن واژهٔ میهن امتناع می‌کرد و بکار بردن این واژه را تحقیری برای اسلام و مسلمین می‌دانستند. ولی با تهاجم نیروهای صدام حسین به ایران در آغاز دههٔ ۱۹۸۰ این موضع تغییر کرد. او و دیگر رهبران سیاسی مذهبی ایران از معادل فارسی آن که همانا "ملت بزرگ" بود استفاده کردند. این ترم در واقع اصطلاحی است که در انقلاب فرانسه در دههٔ ۱۷۹۰ استفاده می‌شد.
· پنجمین ویژگی بزرگ این انقلاب در کشور چند ملیتی ـ بویژه جدا از آن بخش از کشور که نقش غالب را داشت، یعنی مرکز ـ انعکاس و تأثیر عمیق آن در رابطهٔ بین اجزاء ملیت‌های مختلف ایران بود. امر انقلاب به‌عاملی در تقویت همبستگی و همیاری ملی در پیشبرد اهداف و آماج‌های انقلاب نشد، بلکه برعکس جنگ و درگیری را در پی داشت. در اینجا ما شاهد یکی از خصوصیات ویژهٔ انقلاب هستیم. انقلاب در مرکز یک کشور چند ملیتی و قدرت‌گیری یک رژیم توتالیتر و استبدادی که برای تحکیم قدرت و مشروعیت خود به ستیز با نیروهای دیگر در سایر نقاط می‌پردازد. انقلاب ترک‌های جوان در ۱۹۰۸، انقلاب بلشویکی در ۱۹۱۷ و انقلاب اتیوپی در سال ۱۹۷۴ نمونه‌هائی هستند که پژواک صدای آنها در ایران و بویژه در کردستان ایران نیز شنیده شد. کردها که بخش قابل توجهی از مردم ایران را تشکیل می‌دهند، در آرزوی یک کردستان خودمختار در ایرانی دمکراتیک بودند. (آنها بخوبی می‌دانستند که تحقق اولی در گروه فرجام دومی است.).
· ششم: انقلاب ایران پی‌آمدهای عظیم بین‌المللی داشت. صدور انقلاب به‌کشورهای همسایه همواره در دستور کار حاکمان جدید بوده است. چنین انگیزه‌ای باعث تشدید اختلافات منطقه‌ای و بعضاً ترفندی برای جنگ بین دولت‌ها شده است. تلاش‌های انقلابیون ایران برای تأمین این بخش از خواسته‌های دولت تشابه زیادی به انگیزهٔ احیاء و یا ایجاد نوعی امپراطوری از جنس فرانسه و بویژه روسیه دارد. چنین تلاشی همچنین باعث تحریک پاره‌ای گرایشات گوناگون در منطقه شد. برخی از آنها تحت تأثیر انقلاب قرار گرفتند و پاره‌ای نیز مانند صدام تضادهای کهنه را زنده کردند. او آیت‌الله خمینی را مـُـغ جدید (اشاره به رهبر روحانی زرتشتی در زمان شکست ایران از اعراب) می‌دانست و نگران سربرآوردن یک نیروی قدرتمند شیعه بود.

درگیری‌های بالافاصلهٔ پس از پیروزی انقلاب به‌ثبات و تحکیم آن کمک زیادی کرد. فشارهای بین‌المللی و قبل از هرچیز جنگ ۸ سالهٔ عراق ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ باعث فرم‌گیری سیاسی، و آبدیده شدن نهادهای نوپای جمهوری اسلامی ایران شد. درست مانند تأثیری که جنگ داخلی ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ در شکل‌گیری رژیم بلشویکی داشت. واقعیت این است که بسیاری از کسانی که تجربهٔ سخت جنگ هشت ساله را از سرگذرانده‌اند، مانند رئیس جمهور محمود احمدی نژاد و طرفداران او در سپاه پاسداران انقلاب در شرایط فعلی در تلاش هستند تا نظم سال‌های آغازین انقلاب را مجدداً احیاء نمایند. این تلاش‌ها تشابه زیادی به اعمال ژوزف استالین در سال‌های دههٔ ۱۹۳۰ و انقلاب فرهنگی مائو در دههٔ ۱۹۶۰ و یا فیدل کاسترو در دههٔ ۱۹۸۰ دارند. (به‌مقالهٔ انسداد انقلاب ایران، ۳۰ جون ۲۰۰۵ مراجعه شود.). وجه مشترک تمامی اقدامات این رهبران عدم موفقیت بود. اگرچه سیستم به حیات خود ادامه داد.

نــوسازی یک نظم کهنه:

انقلاب ایران را می‌توان با سلف تاریخی‌اش مقایسه کرد. اگرچه چنین مقایسه‌ای نسبی بوده و انقلاب ایران مانند هر انقلاب دیگر دارای مختصات و ویژگی‌های خاص خود است. ویژ‌گی‌های انقلاب ایران در عرصه‌هائی مانند رهبری، ایدئولوژی و آماج بسیار شفاف و آشکار است.

پیشاهنگ انقلاب ایران میراث‌دار طبیعی انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه که بیرق سکولاریسم رادیکال را برافراشته بود نبود، بلکه پرچم اسلام را با خود حمل می‌کرد و طلایه‌داران آن روحانیونی بودند که هدفشان نه‌ارائهٔ یک آیندهٔ "مترقی" بلکه بازگشت به‌حکومت صدر اسلام و ایجاد الگوئی از آن بود. و آنگونه که خودشان تعریف کرده‌اند اسلام ناب محمدی و راستین همان‌گونه که پیغهبر در نظر داشته است. این تلقی ایدئولوژیک و رهبری در بسیاری از جنبش‌های انقلابی اسلامی که قبل و یا بعد از انقلاب ایران بوجود آمده اند، دیده شده است، و اغلب رهبران آنها افراد مذهبی و معمم بوده‌اند. برای مثال افغانستان، مصر، الجزایر و در ادامه القاعده.

گرچه احکام "مذهبی" انقلاب ایران و اجرای آنها با سیاست مدرن در مضمون و شکل از قرآن گرفته شده‌اند، ولی باید گفت که در همهٔ عرصه‌ها چنین عمل نشده است. احکام قرآنی در مورد زنان، قانون و موقعیت روحانیت تأثیرات زیادی بر ارزش‌های اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران داشته‌اند. ولی نگاهی دقیق‌تر نشان می‌دهد که راهکارهائی که آیت‌الله خمینی و بسیاری از روحانیون دستیار ایشان برای بخش زیادی از مسائل اجتماعی بکار گرفته‌اند، وجوه مشترک زیادی با قوانین مدرن اجتماعی دارند. در زیر به پنج مورد مشخص اشاره خواهیم کرد.

· شکایت و دادخواهی مردم فقیر برعلیه وابستگی کنشگران و سیاستمداران به قدرت‌های خارجی (در ایران قیام مستضعفین بر علیه مستکبرین).
· کیش شخصیت، موقعیت رسمی آیت‌الله خمینی در یک دولت سکولار تنها بعنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی اعلام شده است.
· تحریک و ارتقاء احساسات ملی در کشوری که در طی دو جنگ جهانی توسط دو قدرت بزرگ درگیر در جنگ یعنی روسیه و بریتانیا خودسرانه و یک جانبه اشغال شده بود.
· بهره‌گیری از ثروت نفت ـ اگرچه بسیار پرهرج و مرج و مبهم ـ در جهت پیشبرد برنامه‌های اجتماعی در شهرها و روستاها.
· ارائهٔ تحلیلی از اوضاع بین‌الملی در مورد مسائلی مانند عدالت بین‌المللی و مبارزهٔ مردم تحت ستم برعلیه قدرت‌های مسلط. آیت‌الله خمینی همواره نمونه‌های آفریقای جنوبی و نیکاراگوئه را بکار می‌برد. اگرچه از ترم متعارف "امپریالیسم" در ابتدا استفاده نمی‌کرد، بلکه معادل قرآنی آن یعنی "استکبار جهانی" را بکار می‌برد.

علاوه بر موارد فوق انقلابیون مسلمان ایران در سال ۱۹۷۹ دقیقاً همان کاری را کردند که انقلابیون کلاسیک در دیگر کشورها انجام دادند:

سرنگونی رژیمی ظالم و تسخیر قدرت سیاسی برای خود و متحدین‌اشان. شکست و سرکوب نه‌تنها مخالفین، بلکه کلیهٔ دگراندیشان درون، پیرامون و خارج از حکومت. و بلاخره برقراری نظم و رژیمی خشن و سرکوب‌گر. در تابستان ۱۹۷۹ من خود شاهد بودم که دولت جدید چگونه به سرکوب خشن متحدین دیروز خود یعنی لیبرال‌ها و سپس سوسیالیست دست زد. از این لحاظ الگوی جمهوری اسلامی جریان مکه و مدینه در قرن هفتم میلادی نبود، بلکه پاریس دههٔ ۱۷۹۰ و مسکو و سنت پطرزبورگ ۱۹۲۰ بود.

ســه ابداع نو:

تأکید یک جانبه، سطحی و کلی برخصلت یگانه و خاص انقلاب ایران می‌تواند باعث گمراهی تحلیل‌گران در ندیدن و مخفی ماندن جنبه‌هائی از این انقلاب که با انقلابات دیگر متفاوت بود، بشود. آنچه که در طی سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ بوقوع پیوست از سه جنبه متفاوت با انقلابات دیگر بود. اول اینکه این انقلاب بیش از هرانقلاب دیگر متکی به شورش نظامی و یا جنگ چریکی نبود، بلکه به‌روش سیاسی پیش‌ رفت. این ابزاری بود که انقلابیون اروپائی خود سال‌ها در آرزوی بدست آوردن توانائی در استفاده از آن بودند. بسیج مردم در خیابان‌ها ( شرکت مردم در تظاهرات خیابانی در طی دوران انقلاب ایران در تاریخ جهان منحصر به‌فرد بود). و اعتصابات سیاسی که از تاریخ اکتبر ۱۹۷۸ توانست اقتصاد داخلی و بازرگانی خارجی ایران را فلج نماید. چنین ویژگی‌هائی شاید خصلت‌های حقیقی و خاص و درعین حال متناقض انقلاب ایران باشند. انقلاب در روند و شکل سیاسی‌اش و علیرغم خصلت مذهبی و "سنتی" آن اولین انقلاب تاریخ مدرن بود.

تجربهٔ انقلاب ایران در تناقض با کلیهٔ قوانین تاریخ اجتماعی و متون کتاب‌های جامعه شناسی بوده که تآکید دارند، وقوع یک انقلاب زمانی اجتناب‌ناپذیر می‌شود که حکومت براثر ضعف، که معمولاً نتیجهٔ فشار از نیروهای خارجی ــ شکست در جنگ ــ و یا دخالت مستقیم یک کشور خارجی و یا قطع حمایت‌های خارجی از حکومت (در مورد چین و کوبا، ایالات متحده) نتواند حکومت کند. در ایران هیچکدام از این شرایط فراهم نبود. ایالات متحده از رژیم شاه تا آخرین روزها حمایت می‌کرد. (و همچنین دولت چین). در حالیکه روس‌ها مترصد بودند و نمی‌دانستند که چه باید بکنند و یا بیاندیشند. هیچ نیروی خارجی از انقلابیون حمایت نمی‌کرد، و ارتش شاه نیز در جنگی شکست نخورده بود. به‌این لحاظ انقلاب ایران در تاریخ مدرن یگانه و خاص بود. بعبارت دیگر محصول رقابت و درگیری بین قدرت‌های بزرگی مانند روسیه، چین، اروپا و یا ایالات متحده نبود. حتی اکثر این کشورها از رژیم صدام حسین در جنگ با ایران در طی دههٔ ۱۹۸۰ حمایت کردند.

این انقلاب از سازماندهی قدرتمندی برخوردار بود و از طریق شبکهٔ مساجد و کمیته‌های محلی، علیرغم عدم حضور هرگونه حزب سیاسی رهبری می‌شد. البته این وضعیت دوام چندانی نداشت و مانند انقلاب کوبا که حزب حاکم همهٔ قدرت را قبضه کرد، حزب جمهوری اسلامی که بعداً تشکیل شد، همهٔ قدرت را از آن خود کرد.

هستــی فعـال:

علیرغم تمام مواردی که در بالا ذکر شد، در ایران امروز ما شاهد انقلابی هستیم که هنوز در بیمهٔ راه است و با مرحلهٔ شکست و یا رها شدن کامل فاصلهٔ زیادی دارد. در عرصهٔ ملی روحیه و فضای انقلابی برخلاف سایر انقلاب‌ها، کماکان با اشکال و برداشت‌های مختلف، حامیان ریادی دارد. ما در ایران هنوز با طیف وسیعی از تفسیرها و ترجمان متفاوت از اصول انقلاب و آماج آن، ــ علیرغم خشونت، ستم و ارعاب و کشتار جاری ــ، روبرو هستیم. علیرغم وجود چندگانگی مراکز قدرت و اندیشه‌هائی که هنوز قطعیت کافی ندارند. انتخابات رئیس جمهوری جون ۲۰۰۹ از این پرسپکتیو که گذشتهٔ انقلاب چگونه بر روند و مسیر آیندهٔ آن تأثیرگذار خواهد شد، حائز اهمیت بسیار است.

در عرصهٔ بین‌المللی ایران نیز همانند سایر امپراطوری‌های همجنس خود، فرانسه، روسیه و چین، سیاست خارجی دوگانه‌ای را دنبال می‌کند: در یک وجه سیاستی که آمیخته‌ای از تلاش برای تبدیل شدن به یک قدرت برتر نظامی در منطقه و همزمان منبع الهام بخشی برای ترویج رادیکالیسم در کشورهای همسایه.

این حکایت سی ساله هنوز با پایان خود فاصله دارد. همهٔ کسانیکه بنوعی تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته‌اند، منطقه، جامعهٔ بین‌المللی و قبل از هرچیز مردم کاردان، مبتکر، کنایه‌زن و پایدار ایران هنوز آخرین و واپسین کلام این انقلاب اسلامی و "ملت بزرگ" را نشنیده‌اند.

‍‍‍پــایــان

این مقاله را می‌توانید در سایت شخصی مترجم: www.eyghaz-mahmoud.blogspot.com نیز مطالعه کنید.
مسئله ایران

فرد هالیدی

چند سال پیش در طی یکی از سفرهائی که بمنظور سخنرانی در موسسه تحقیقات بین المللی وانستیتوی آموزشی وابسطه به این موسسه به تهران دعوت شده بودم، ناهاررا مهمان یک دپیلمات ارشد بودم. اومراجهت صرف ناهار به یک رستوران مجلل ایتالیائی درنواحی تجریش دعوت کرد. وی تحصیل کرده رشته علوم از دانشگاه های آمریکا در زمان شاه ودراولین دولت بعد از انقلاب ۱۳۵۷پستی کلیدی داشت . پس از آن یکی ازدیپلمات های برجسته ایران دریکی ارکشورهای غربی بود. من او را درچند کنفراس درارتباط با روابط دولت ایران وکشورهای اروپائی ملاقات کرده بودم واغلب درطی گفتگوهائی که با یکدیگر داشتیم نقطه نظرات بسیار نزدیکی با هم داشتیم . درآنروز بعد از تعارفات اولیه درمورد پیش زمینه های انقلاب، تحقق آن وسیاست خارجی دولت ایران در سال های اولیه بعد ازانقلاب به گفتگو نشستیم .او اظهارداشت " ما سه اشتباه بزرگ مرتکب شدیم "، : اول ، گروگانگیری دیپلمات های آمریکائی بمدت یکسال ونیم ،که عملا باعث تخریب بیش از پیش روابط میان دوکشور وتعمیق آن به تضادی آشتی ناپذیر شد. دوم، انصراف از قبول صلح پیشنهاد شده ازطرف صدام درتابستان سال ۱۳۵۹درحالیکه تنها دوسال ازعمر جنگ گذشته بودو بعلاوه ایران در جنگ دست بالا را داشت . سوم، - نکته ای که برای من بسیار تعجب برانگیز بود – عدم حمایت از رژیم کمونیستی افغانستان که درسال ۱۳۵۶روی کارآمده بود. وبجای آن حمایت از چریک های موردحمایت آمریکا که با دولت افغانستان می جنگیدند.

وضعیت دشوار امروز ایران درست پی آمد گفته های آنروز آن دیپلمات است . قدر مسلم این که فشاری که آمریکا به ایران می آورد نه تنها خودخواهانه بلکه از خیلی جهات غیرقانونی است . این ادعای آمریکا که ایران با حمایت ازتروریست های سنی مذهب ونیز فعالین القاعده ،به گسترش تروریسم درمنطقه کمک می کند،درحالیکه این آمریکاست که درسال ۲۰۰۳عراق رااشغال کرده ونیز این درحالی است که اکثریت مقامات عالیرتبه دولت ونیروهای نظامی فعلی عراق از دوستان ومتحدین ایران هستند، بسیارمسخره است . هیچ کشوری بیش از ایران ازبرقراری ثبات وآرامش وامنیت درعراق سود نخواهد برد. نکته ای که واشنگتن درطی این چهار سال سپری شده ، احمقانه از قبول آن امتناع می کند.

بحران روابط ایران و آمریکا می تواند منشاء خطرات جدی دیگری نیز باشد که پی آمدهای آن نه نتها متوجه آمریکا بلکه خود موجودیت جمهوری اسلامی را نیز تهدید می کند. منشاء این خطرات ارزیابی های نادرست رهبران ایران است . موضعگیری های تند رئیس جمهور احمدی نژاد برعلیه ایالات متحده قلمدادکردن دولت آمریکابعنوان دشمن اصلی اسلام ومسلمین باعث گسترش محبوبیت وی درکشورهای عربی وفراتر از ان دربین مسلمانان جهان شده است . اوبا اعلام اینکه اسرائیل راباید از نقشه جغرافیائی جهان محوکرد، توانست جای پائی درقلوب بسیاری ازمردم مسلمان جهان باز کند(گرچه برخی دست از دست اندر کاران درایران وخارج ازایران متعاقبا تلاش کردند که چنین وانمود کنند که جمله "محو باید گردد" بد ترجمه شده وسوء تفاهم پیش آورده است) .

محمود احمدی نژاد برپایه ارزیابی نادرست خوداز قدرت نظامی وخشم وکینه دشمنان سیاسی خود، درایت وملاحظه کاری سیاسی یک رئیس را کنارگذاشته وبه اعمال ومانورهای سیاسی نسنجیده ای دست می زند که منافع کشوررا بطور جدی بخطر می اندازند. (بدنیست دراینجا یادآوری کنم که علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه در زمان حیات آیت الله خمینی درمقابل سرزنش های شدید الحن آیت الله خمینی که بشدت دولت عربستان سعودی را مورد حمله قرار می داد ، مقاومت کرد وبه ایشان یاد آوری کرد که تنظیم مناسبات دیپلماتیک باسایر کشورها وظیفه است ). بعلاوه احمدی نژاد با اتخاذ یک سری تصمیمات نادرست اقتصادی، وریخت وپاش های نسنجیده درآمد نفت، اقتصاد کشوررا دچار بحران کرده وعملا درپاسخ گوئی به وعدهای انتخاباتی خودبه مردم که درسال ۲۰۰۵ پیروزی اورا درانتخابات ممکن ساختند ناکام مانده است. واین درحالی است که پس از روی کارآمدن کارزاری آموزشی وفرهنگی جدی را برعلیه روشنفکران وسکولاریسم درکشوربراه انداخته است . مجموعه این نابخردی ها باعث شده است که موج انتقادات نه تنها دربسیاری از محافل درون وپیرامون حکومت ومردم رابرانگیخته است بلکه شورای نگهبان نیز زبان به انتقاد گشوده است . آینده برای احمدی نژاد زیاد دلپذیر نخواهد بود.

هیچکس نمی تواند بدرستی بگوید که بحران جاری بین تهران وواشنگتن به کجا منتهی می شود. ممکن است بر پایه پاره ای از ارزیابی های نادرست وعدم بردباری ومدارای سیاسی لازم ازجانب طرفین مناقشه واختلافات جاری به جنگ ختم شود. ویا شاید بتوان گفت که هردوطرف سرگرم بازی سیاسی هستند، هرکدام بنوعی : ایرانیان درتلاش هستند تا ازطریق بغرنج کردن مسئله هسته ای وقت کشی کرده تا وضعیت آمریکا در عراق بحرانی ترشود، تا بتوانند با کارت قوی تری وارد مذاکره شوند. و آمریکائی ها درمقابل در انتظار نشسته اند تا باشدت یافتن بحران های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی درایران وتضعیف پایه های حکومت بتواننددرروندهای سیاسی جاری درایران تاثیر مستقیم بگذارند. همه چیز ممکن است.

ریشه های تنش !

دراین رابطه لازم است که نظری دقیقتر به چگونگی ونگاه جمهوری اسلامی به مقوله سیاست خارجی بی اندازیم تا بفهمیم که چرا ایران سیاست خارجی رابرگزیده است که ازدرجه ریسک بالائی برخورداراست. ایران یکی از محدود کشورهای جهان درکنار چین، مصر ویمن است که ریشه تاریخی بسیارکهنی دارد. این کشورروزگاری درحدود سه هزار سال پیش یک امپراطوری بزرگ بوده وکماکان به این افتخاربه خودمی بالد. این فاکتوردراتخاذ سیاست خارجی مخاطره آمیزه ایران بی تاثیر نیست .

نفوذ سیاسی ونظامی امروز ایران درلبنان وفلسطین موجب شده است که این کشور پس از هزاران سال برای اولین بار پس از انقراض امپراطوری هخامنشیان (حدود ۳۵۰ تا ۵۵۰ سال قبل از میلاد مسیح)حضور خودرا باردیگردر کنار سواحل مدیترانه احساس کند. چنین حضور ونفوذی درواقع بستری درجهت رشدوگسترش انگیزه دست یابی این کشور به ظرفیت های نیروی اتمی درهرشکل ممکن آن شده است . تا ازاین طریق بتواند به قدرت مطلقی درمنطقه تبدیل شود. گرچه درعمل چنین تلاش هائی مانند فرانسه وبریتانیابهمان میزان پر هزینه وبی مصرف هستند.

تمایل عمومی وغالب دربین مقامات ایرانی درراستای کسب هژمونی کور واحیاء عظمت از دست رفته گذشته نسبت به همسایگان خود(با پاره ای استثناء نسبت به ارمنستان ) سوق می کند. "شما استعمارگران سگ های زنجیری خودرا درمنطقه رها کرده اید، ولی دیر یا زود ما آنها را جارو خواهیم کرد." این صحبت یکی از کسانی است که من درتهران بااو گفتگو می کردم . درپاسخ سئوال من که منظورت از سگ های زنجیری چیست آن شخص جواب داد: " پاکستان، عراق و اسرائیل ".

بعقیده من درطی سده گذشته این تلاش ونگرش درمضمون سیاست خارجی اکثریت قاطع دولتمردان ایران بچشم می خورده است . نکته ای که شاید آن دوست دیپلمات من درآن روز هنگام نهار درآن رستوران مجلل تلاش داشت به من بفهماند . تلاش های رهبران ایران درطی دوره های متعدد تاریخی درجهت رجعت به اقتدار گذشته واحیاء عظمت ازدست رفته ریشه در مجموعه ای از ناکامی هاتاریخی دارد که می توان چند موردآن را برشمرد:

· درطی جنگ دوم جهانی ، رضا شاه، اولین پادشاه سلسله پهلوی، دراین فکربودتا بابرقراری رابطه با آلمان واتخاذ سیاست بی طرفی می تواند ازنفوذ سیاسی بریتانیا و روسیه راخنثی کرده وبا ایجادتوازن سیاستی مستقل پیشه کند. ولی اوضاع چنین نشدوبا ورود روسیه به جنگ درسال ۱۹۴۱ ایران اشغال ورضا شاه به جزیره موریس تبعید شد.
· دراوائل سال های دهه پنجاه قرن پیش دکترمحمدمصدق نخست وزیر ملی گرای ایران درنظر داشت که صنعت نفت ایران را(که در آنزمان درانحصار کنسرسیوم نفت انگلیس وایران بود - امروزه برتیش پترولیوم نامیده می شود.) به گونه ای که خودش درنظر داشت ملی کندوبهیچوجه حاضر نبود با دولت های غربی سازش کند. درنهایت دولت او توسط کودتای سیا و سازمان اطلاعاتی ام شانزده انگلیس در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساقط شد.
· درطی جنگ ایران وعراق در دهه هشتاد قرن پیش آیت الله خمینی درسال ۱۹۸۲ازقبول پیشنهاد صلحی که از طرف دولت عراق وکشورهای عربی پیشنهاد شده بود انصراف کرد. نتیجه از دست دادن چنین فرصت مناسبی تداوم شش سال دیگر جنگ وکشته شدن صدها هزار نفر از جوانان ایران در آتش جنگ ونیز وارد شدن نیروی دریائی آمریکادرجنگ درحمایت نسبی ازعراقی ها ودرنهایت تن دادن به صلحی بود که چندان خوش آیند نبود.

یکی از فاکتورهای دیگری نیز که باید بدان توجه کرد اینست که ایران مهمترین کشور شیعه مذهب دربین کشورهای اسلامی است که قدمت آن به حکومت سلسله صفویه، آخرین سلسله پادشاهی قدرتمند درایران (۱۵۰۲-۱۷۳۶) که عظمت سلسله های پادشاهی گذشته راداشت، برمی گردد. دردوران حکمرانی این سلسله درایران بود که شیعیسم توانست به مذهب رسمی کشورایران تبدیل شود. درزمان حکومت صفویه بود که ایران به قدرت سیاسی، نظامی وفرهنگی درمنطقه تبدیل شده وعملا به رقیبی درمقابل امپراطوری عثمانی که درغرب قدرت داشت، تبدیل شد.
افتخارملایان درایران به هویت شیعی بودن جمهوری اسلامی موجب بروز احساسات گوناگونی دربین شیعیان دیگر کشورها مانند عراق، عربستان سعودی وکویت وبعضا پاره ای محافل مذهبی میانه رو درایران شده است. تلاش وتبلیغات سیاستمداران حاکم درایران که بیشتر درراستای کسب هژمونی سیاسی خود است، آنها را درشرایط دشواری قرار داده است. یکی از این افراد آیت الله علی سیستانی که ساکن عراق است واصلیت ایرانی دارد، است . وی از این تلاش های حاکمان ایرانی راضی نیست وهمواره تلاس داشته با محدود کردن نفوذ ایران درعراق سیاست مستقلی را اتخاذ کند. نمونه ی دیگری از این افراد مقتدا صدر است که به گونه وروشی دیگر واز طریق طغیان وشورش برعلیه آمریکائیان سیاست دیگری را پیشه کرده است .

گذشته پرشکوه وناسیونالیسم ان ونیز هویت شیعی مذهب بودن حکومت ایران به تنهائی توضیح دهنده سیاست پرجنجال، مخاطره آمیز و پر ریسک ایران نمی تواند باشد. درریشه یابی علل وامکانات اتخاذ چنین سیاستی باید دوفاکتوردیگر رانیز به موارد بالا اضافه کرد. اول اینکه ایران یک کشور تولید کننده نفت است. باتوجه به قیمت بالای نفت درشرایط کنونی دولت این امکان را پیدا کرده است که با سوبسید پاره ای از کالاهای ضروری وبعضا کمک به مردم آنهاراگمراه کرده ودرعین حال بتواند به اجرای برنامه های پرهزینه نظامی دست یازد. مشکل اینجاست که چنین ریخت وپاش های اقتصادی درحل مشکلات اقتصادی دراز مدت کشور، بویژه درمورد ایران تاثیر بسیار ناچیزی داشته وهمواره با انبوهی از عوارض دیگر مانند ارتشاء ، خرابی وباندبازی همراه خواهد بود. این معضل درمورد ونزوئلا نیزصادق است.

احمدی نژاد و هوگو چاوز وجوه مشترک زیادی دارند: از خصوصیات بارز هردومی توان نکات زیر را برشمرد. سرمست از سخنوری های (رتوریک) خویش، بی قید وبی توجه به توسعه اقتصاد کشور خویش در دراز مدت و تقویت بنیه مالی صنایع نفت واقتصاد کشور درکل، واتخاذآگانه سیاست خارجی تحریک آمیز نسبت به ایالات متحده ومتحدینش.

دومین ویقینا مهمترین فاکتوری که توضیح دهنده وضعیت امروزین ایران بوده وعموما نادیده گرفته می شود، و معمولاً درمنشاء تاریخی وشعارهاو سیاست به آن اشاره می شود اینست که جمهوری اسلامی ایران نظامی برخاسته از بطن یک انقلاب اجتماعی است که توانسته است بمثابه یک پدیده سیاسی دینامیسم الهام رسانی خودرا نه تنها در داخل ایران بلکه به فراتر از مرزهای جغرافیائی ایران برساند.

جمهوری اسلامی ایران درست درچرخه سرگیجه آور همان اشتباهاتی گرفتارشده است که نه ریشه در رویای امپراطوری پارس باستان ویا جهان بینی عظمت طلبانه مذهب شیعه بلکه غرور وسرمستی است که اکثر حکومت‌های انقلابی مشابه آن، مانند انقلاب فرانسه در دهه های نودقرن هفده وکوبا در دهه شصت وهفتادقرن پیش گرفتار آن شدند. منطقی که نیروی محرکه این اشتباهات است درست همانی است که در اتقلابات پیش ازآن دیده شده است.

تلۀ انقلاب !

انقلاب سال پنجاه وهفت ایران ازتبارانقلابات بزرگی مانند انقلاب فرانسه ،روسیه، چین وکوبابود. این انقلاب یکی از برآمدهای بزرگ اجتماعی وسیاسی تاریخ مدرن جهان است . انقلاب پنجاه وهفت مانند اسلاف خود نه تنها سیستم اجتماعی وسیاسی – گرچه باتحمل هزینه ای سنگین انسانی،ویرانی وظاهرفریبی آن – خود را جایگزین سیستم موجود کرد بلکه الهام بخش بخش وسیعی از مردم منطقه شدوبه تبع آن به صدورخود همت گماشت. انقلاب ایران موفق شد پیام وآرمان خودرا به افغانستان، عراق و لبنان دردهه هشتاد قرن گذشته واخیرا نیز به فلسطین واز سایه سر سیاست های آمریکا درمنطقه مجداودرمقیاسی بسیارگسترده تر به عراق صادرکند. شاید بتوان روی این موضوع که تضاد بین انترناسیونالیزم آرمان انقلاب ایران از یک سو وسیاست های آمریکاومتحدینش درمنطقه از سوی دیگربردار اصلی درگیری هابحران درمنطقه خاورمیانه درطی ربع قرن گذشته است، بحث کرد. البته درصورتیکه جنگ آمریکا با سنی مذهب های عراق ازنوع القاعده را مسئله ای با اهمیت ثانوی درنظر گرفت.

بهرحال بنظر می رسد که ایران نیزماننددیگرانقلابات هم سنخ خود درتلۀ فریبندۀ انقلاب گرفتار شده است. رهبران ان مانندرهبران انقلاب فرانسه خودرا دوست وحامی "ملت بزرگ "و ستم کشان می نامند. (تکیه کلام آیت الله خمینی ،که دانسته یا نه دانسته از ژاکوبین از رهبران انقلاب فرانسه به عاریت گرفته شده بود.) مانند بلشویک ها دیپلماسی فکری انقلابیون ایران حمایت از محرومین وجارو کردن نفوذوجود آمریکا بود. وبااین تفکر بود که سفارت آمریکا درتهران را اشغال کردندودیپلمات های آمریکائی را به گروگان گرفتند. انقلابیون ایران مانند انقلابیون کوباوچین سیاست کمک تسلیحاتی به متحدین خود دردیگر کشورها را دنبال می کنند،بااین ارزیابی که بتوانند درشرایط مناسب بلحاظ نظامی نیز به کمک آنها بشتابند. مسلما چنین تلاش هائی پرهزینه است .

اتخاذ سیاست معتدل درطی دورۀ ریاست جمهوری محمد خاتمی (۱۹۸۷-۲۰۰۵) قبل از هرچیز انعکاسی ازخستگی جامعه از هشت سال جنگ با عراق وآرزوی بازگشت به یک زندگی عادی و اشتیاق دربرقراری سیاست خارجی معقول تر بادیگرکشورهای جهان بود. چنین دوره ای را می توان بادوره ی پایانی دهه نود قرن هفدهم دردوره حکومت گیرودینز درفرانسه ویا سیاست های لیوشائو چی درچین دراوائل دهه شصت قرن گذشته مقایسه کرد. ولی درست مانند شوروی درزمان حکومت استالین دردهه سی همواره نیروهائی هستند که می خواهند سیاست های دیگری را پیشه کرده وهرچه بیشتر بندها راسفت تر وروزنه ها را مسدودترکرده وبرفشارواختناق برمردم افزوده وسیاست تنش وبحران آفرینی با دیگران را باردیگردرپیش گیرند. با یک مقایسه اجمالی ماشاهدچنین سیاست هائی در اتحادشوروی دوره استالین دراوائل دهه سی وچین دردهه شصت ومی توان گفت ایران در دوره ریاست جمهوری احمدی نژادخواهیم بود. درواقع انقلاب ایران درشرایط کنونی وارد" سومین مرحله" خود یعنی المثنی ملایمی ازآنچه که درچین بنام "انقلاب فرهنگی " رقم خورده، شده است.

چه مدت طول خواهد کشید تا چنین دوره ای سپری شود؟ مشکل بتوان گفت، شاید چند سال وشاید چندین سال طول بکشد تا انقلاب ایران مراحل خود را طی کندوپتانسیل های خودرا ازدست بدهد. نمونه کوبا مثال روشنی است درمقابل ما. کوبا، نحیف ورنجور توانسته است درطی بیش از چهاردهه وتحمل تمامی مشقات مبارزه طلبی ومدل خود را حفظ کند. تازه بدون جنگ باآمریکاوقبول بالاترین ریسک وپرداخت بالاترین هزینه (امری که مردم ایران معنای آن را بخوبی می فهمند).

درخاتمه یکباردیگر باالهام از امر مقایسه جادارد که جملاتی از صاحب نظر خردمند، نویسنده درگذشته لهستانی رایزرد کاپوسینسکی به عاریت بگیرم. اودرکتابی بنام انجمن جنگ نگاهی دارد به الجزایردراواسط دهه شصت تحت رهبری احمد بن بلا معمار انقلاب الجزایرکه الهام بخش بسیاری از انقلابات پس ازخود واز جمله ایران بود:

" الجزایر به پایه وسرمشق کشورهای جهان سوم تبدیل شد. جدا از هزینه سنگین مالی ...دستیابی به چنین موقعیتی ، وضعیت حاصل شده متزلزل بود. انقلاب میلیون ها دلار را درخود می‌بلعید و این درحالی بود که کشور فقر زده بود ونیازمند پول آرام آرام سیاست داخلی و سیاست خارجی بن‌بلا از هم فاصله گرفتند و شکاف بین آنها هرروز عمیق ترشد. تضادشدت یافت . الجزایر بمثابه کشوری انقلابی شهرت جهانی کسب کرده بود. الجزایر به الگوئی برای کشورهای قاره های غیراروپائی تبدیل شده بود. مدلی درخشان ومدهوش کننده، واین درحالی بود که وضعیت درخانه و در درون کشور آشفته بود. انبوه بیکاران خیابان‌های شهرها را پر کرده بود، سرمایه‌گذاری در جهت ایجاد اشتغال صورت نمی‌گرفت، بی‌سوادی بیداد می‌کرد و عقب افتادگی و فناتیسم آشوب بپا می‌کرد. مجموعه این ناهنجاری‌های آشکار و نهان بلاخره توجه دولت را بخود معطوف کرد. کشوردیگر توان حمل بار سنگین این مشکلات را نداشت و نمی‌توانست تاوان چنین سیاست‌های نادرستی را بپردازد. دیگر نه توان آن را داشت ونه منافعی برای خود درآنها می دید."

محمود احمدی نژاد و مشاورین او و نیز سایر هم قماشان او مانند هوگو چوز باید این سطور را خوانده و در مورد آنها بیاندیشند.

برگردان: م. ح. شوشتری