۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه


مردم کشورهای فقیر هزینهٔ مبارزه با تروریسم را می‌پردازند!
کشور سوئد علیرغم اینکه ارسال نیرو و کمک‌های نظامی را رد کرده، ولی براساس اظهارات وزیر کمک‌های اقتصادی کشور خانم کارین یمتین (۲) و وزیر دفاع سیاست کشور سوئد نیز در همین راستا قرار گرفته، و از میزان کمک‌های اقتصادی این کشور صرفه‌جوئی و صرف مسائل امنیتی و مبارزه با تروریسم خواهد شد. سیاست کمک‌های اقتصادی بین‌المللی تغییر کرده است. یارانه‌های اقتصادی که قرار بود صرف مبارزه با فقر و بهبود شرایط زندگی تهیدستان در کشورهای فقیر بشود، بخشاً و یا کلاً در پاره‌ای از کشورها به "مبارزه با تروریسم" اختصاص داده می‌شود.
گزارشگر رادیو سوئد: بنکت ترنر
برگردان: محمود حسینی شوشتری

مردم کشورهای فقیر هزینهٔ مبارزه با تروریسم را می‌پردازند!
سیاست کمک‌های اقتصادی بین‌المللی تغییر کرده است. یارانه‌های اقتصادی که قرار بود صرف مبارزه با فقر و بهبود شرایط زندگی تهیدستان در کشورهای فقیر بشود، بخشاً و یا کلاً در پاره‌ای از کشورها به "مبارزه با تروریسم" اختصاص داده می‌شود. گزارش سازمان امداد انگلیسی بنام "کریستین" حاکی از این است که بخش اعظمی از کمک‌های اقتصادی بین‌المللی که قرار بود در اختیار کشورهای فقیر جنوب قرار داده شود، به مبارزه با تروریسم اختصاص داده شده، و دیگر طبق برنامهٔ از قبل تعیین شده به این کشورها پرداخت نمی‌شود.
خطری که بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ کل جوامع پیشرفته را تهدید می‌کند، به وزش باد سردی مبدل شده است که جوامع فقیر کرهٔ خاکی را به لرزه درآورده است. این سازمان امداد رسانی که چند سال پیش موفق شد، برخوردهای غیر انسانی شرکت‌های نفتی با زندگی مردم در جنوب سودان را افشاء کند، در گزارش خود می‌نویسد: "سیاست مبارزه با فقر، قربانی جنگ سرد دیگری شده است." کشورهای یاری دهنده ترجیح می‌دهند بجای اختصاص یارانه‌های اقتصادی برای تهیهٔ نیازهای اولیهٔ مردم کشورهای فقیر، سرمایه‌های مالی خود را صرف تأمین امنیت و خفظ منافع خود کنند.
دگرگونی در اولویت‌ها بعد از ۱۱ سپتامبر!
مدت زیادی از زمانی که که صدر‌اعظم اطریش تلاش کرد تا طرح مارشال جدیدی برای مبارزه با فقر در عرصه بین‌المللی به اجراء در بیاورد می‌گذرد. چند سال از تاریخی که شورای کلیساهای جهان طرح اختصاص یک درصد از بودجهٔ سالانهٔ کشورهای ثروتمند را برای مبارزه با فقر مطرح کرد می‌گذرد. سال‌ها پیش بود که رئیس بانک جهانی روبرت مک نامارا درخواست اختصاص برنامه‌ای ویژه جهت کمک‌های اقتصادی به ۴۰ درصد از مردم جهان که در زیر خط فقر زندگی می‌کردند را مطرح کرد. سال‌ها از زمانی که کمیسیون برانت، به‌رهبری صدر اعظم وقت آلمان‌غربی ویلی برانت، گزارش خود را درخصوص مبارزه با فقر در سطح بین‌المللی منتشر کرد می‌گذرد. ولی تنها همین دوسال پیش یعنی ۲۰۰۵ بود که رهبران ۵۰ کشور جهان در شهر مونتری مکزیک، در کنفرانس سازمان ملل متحد، از طرح کاهش فقر تا مرز ۵۰ درصد تا سال ۲۰۱۵ حمایت کردند.
امنیت مسئلهٔ اساسی!
براساس گزارش سازمان امداد کریستین پس از حوادث ضد انسانی ۱۱ سپتامبر، درک کشورهای ثروتمند جهان از مسائل امنیتی جهان دستخوش دگرگونی شده است. پس از حمله به افغانستان و برچیدن رژیم طالبان و نیز در پی آن اشغال عراق درک نوینی از مسائل امنیتی ارائه شد. به‌طور مثال ۲،۲ میلیارد دلار از بودجهٔ یارانه‌ای اقتصادی که قرار بود صرف توسعهٔ کشور افغانستان شود، در اختیار پروژه‌های نظامی قرار گرفته است. پروژه‌هائی که در واقع خود باعث فقر بیشتر مردم این کشور و ویرانی بیشتر آن شده‌اند. چنین آماری با تجربیات کمیتهٔ سوئدی کمک به افغانستان، هم‌خوانی دارد. دبیرکل سازمان کمک‌های اقتصادی به افغانستان آقای بنکت کریستین‌سن (۱) در گزارش خود در ماه دسامبر خود نوشت: "وضعیت در افغانستان بحرانی است. یکی از عوامل تشدید کنندهٔ این بحران نقش ایالات متحده و متحدینش در این کشور است. آمریکا نه تنها در مبارزه با ترویسم موفق نبوده و شکست خورده، بلکه پیشرفت چندانی در کاهش شدت آن نیز نداشته است."
ایالات متحده به‌نظامی گری رو آورده است!
هزینه‌های نظامی آمریکا در افغانستان رقمی بالغ بر ۴۰ میلیارد دلار را به‌خود اختصاص داده است. و این درحالی است که افغانستان در مجموع مبلغی معادل ۴،۵ میلیارد دلار یارانهٔ اقتصادی دریافت کرده است. سازمان امداد کریستین می‌پرسد: "چه چیز در الویت قرار دارد؟ جنگ یا کمک‌های بشردوستانه؟ " شرایط برای پرسنل امداد رسانی از این بدتر است. در طی چند دههٔ گذشته اوضاع افغانستان هیچگاه تا این حد نگران کننده نبوده است.
پروژهٔ بازسازی عراق که هزینه‌های نجومی طلب می‌کند، راکد مانده، و پیشرفت چندانی در چشم‌انداز دیده نمی‌شود. و این درحالی است که کمک‌های اقتصادی که قرار بود در خدمت توسعهٔ اقتصاد دیگر کشورهای فقیر دنیا قرار گیرند، صرف هزینه‌های نظامی در این کشور می‌شود.
اتحادیهٔ اروپا نیز در همین مسیر گام برمی‌دارد!
اتحادیهٔ اورپا نیز با گام‌هائی آرام سیاست ایالات‌متحده را در پیش گرفته است. براساس تصمیمی که در ۲۵ مارس ۲۰۰۴ در اجلاس وزرای خارجهٔ کشورهای عضو اتحادیهٔ اروپا گرفته شد، از این پس یارانه‌های اقتصادی تنها در اختیار کشورهائی قرار داده خواهد شد، که فعالانه در مبارزه برعلیه تروریسم با اتحادیهٔ اروپا همکاری کنند. دانمارک مسئله امنیت را مهمترین فاکتور در اعطاء کمک‌های مالی اعلام کرده است. هدف این کشور بیشتر کشورهای خاورمیانه است. وزارت امور خارجهٔ دانمارک این سیاست خود را "اقدام و تلاش کشورهای عربی" نام نهاده و ۱۴۵ میلیون کرون دانمارکی برای کشورهائی که در این اقدام پیش‌قدم شوند، اختصاص داده است. ۳۰۰ میلیون دلار دیگر نیز برای بازسازی عراق اختصاص داده شده است. این سرمایه‌ها از کمک‌های مالی که برای آفریقا در نظر گرفته شده بود، برداشت شده است. یارانه‌های مالی به آفریقا از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ از مبلغ ۲،۶ میلیارد دلار به ۲،۱ میلیارد دلار یعنی میزان ۱۹ درصد تا سال ۲۰۰۴ کاهش نشان می‌دهد. ژاپن نیز درکنار آمریکا و اتحادیهٔ اروپا قرار گرفته است. ژاپن که بزرگترین کشور کمک کننده است، ۴۰ درصد از کل یارانه‌های خود را به عراق اختصاص داده است. بودجهٔ اتخاذ راه‌حل‌ها، تأمین و حفظ صلح در عراق به‌شدت افزایش یافته است. در مقابل میزان کمک‌های این کشور برای توسعهٔ کشورهای آفریقائی شدیداً کاهش یافته. چنین سیاستی از کشوری به کشور دیگر سرایت کرده است.
سوئد و ارسال نیرو!
کشور سوئد علیرغم اینکه ارسال نیرو و کمک‌های نظامی را رد کرده، ولی براساس اظهارات وزیر کمک‌های اقتصادی کشور خانم کارین یمتین (۲) و وزیر دفاع سیاست کشور سوئد نیز در همین راستا قرار گرفته، و از میزان کمک‌های اقتصادی این کشور صرفه‌جوئی و صرف مسائل امنیتی و مبارزه با تروریسم خواهد شد. در اظهار نظر مشترکی که به‌قلم هردو مقام فوق در روزنامهٔ گوتنبرگ پست چاپ شده، آمده است: "تلاش‌های ارتش کشور در حفظ صلح و امنیت در مناطقی که دستخوش ناآرامی هستند، همواره به‌عنوان اقدامی مثبت ارزیابی خواهد شد." بنا براین سوئد آماده است تا "امکان شرکت فعال در پاره‌ای از مناطق بحرانی برای حفظ امنیت را مورد بررسی قرار داده و در مقابل از بودجهٔ یارانه‌های خود بکاهد.".
تهیدستان هزینهٔ سنگینی می‌پردازند!
رئیس پروژهٔ همیاری کریستین یوهان داویسون (۳) اظهار می‌دارد که مردم کشورهای فقیر از زمانی که ایالات متحده در رابطه با مبارزه با تروریسم اعلام کرده که: " یا با ما هستید، و یا بر علیه ما"، هزینهٔ بسیار سنگینی را می‌پردازند. در این مورد حتی دبیر کل سابق سازمان ملل در کنفرانس بین‌المللی اقتصاد جهان که در داوس (۴) برگزار شد، اظهار داشت: " تروریسم تنها صلح و ثبات بین‌المللی را تهدید نمی‌کند، بلکه باعث شده است تا توجه حهانیان از پیگیری هدف تعدیل فقر تا میزان ۵۰ درصد تا سال ۲۰۱۵ منحرف گردد."
گزارشگر رادیو سوئد: بنکت ترنر
برگردان: محمود حسینی شوشتری
1- Bengt Kristiansson 2- Carin Jämtin 3- John Davison 4- Davos
5- Bengt Therner.

زمین را دریابیم!
راجیندرا پاچوری مسئول و رئیس این گروه تحقیق اعلام کرد که سال ۲۰۱۵ یعنی تنها ۷ سال دیگر نقطه‌ای بحرانی برای شاخص حجم دی اکسید‌کربن(گاز کربنیک) خواهد بود. باید بتوانیم تا ۷ سال دیگر نقطه عطفی ایجاد کنیم و از میزان حجم گاز کربنیکی که آزاد می‌شود، کاهیم. او اعلام کرد که مسئله بسیار جدی است و باید بتوانیم تا سال ۲۰۵۰ باید موفق شویم تا حجم آن را تا میزان ۵۰ تا ۸۵ درصد کاهش داد تا از گرم شدت دمای زمین جلوگیری شود. طبق این گزارش زمین یک درجه نسبت به اوائل دههٔ ۱۹۰۰ گرم‌تر شده است.
و آنگاه زمین به‌سخن درآمد
و آدمی خسته و تنها و اندیشناک
برسنگی نشسته بود
پشیمان ار کرد وکار خویش
و زمین به سخن درآمده با او چنین گفت:
به تو نان دادم من
و علف به گوسفندان و گاوان تو
و برگ‌های نازک تَرِه که قاطق نان کنی
انسان گفت می‌دانم.
پس زمین گفت :
به‌هرگونه صدا من با ‌تو به‌سخن درآمدم
با نسیم و باد و با جوشیدن چشمه‌ها از سنگ
و با ریزش آبشاران
و با فروغلطیدن بهمن‌نان از کوه
آنگاه که سخت بی‌خبرت می‌یافتم
و به‌کوس تُندرو ترقهٔ توفان
انسان گفت:
می‌دانم، می‌دانم
اما چگونه می‌توانستم راز پیام تو را دریابم!
. . .
. . .
دریغا پنداری گناه من همه آن بود
که زیر پای تو بودم
تا از خون من پرورده شوی ، به‌دردمندی دندان برجگر فشردم
همچون مادری که درد مکیده شدن را،
تا نوزاد دامن خود را از عصارهٔ جان خویش نوشاکی دهد
. . .
اما تو روی از من بر تافتی
. . .
آه زمین تنها مانده
زمین رها شده با تنهائی خویش
. . .
بخش‌هائی از شعر زنده یاد احمد شاملو
زنگ خطر پیرامون تغییرات سریع هوای زمین بصدا در آمده است. همزمان با انتشار یکی دیگر از گزارشات گروه کارشناسان تحقیقات تغییرات جوی سازمان ملل متحد در زوز شنبه، دبیر کل سازمان ملل متحد بان کی مون در شهر والنسیای اسپانیا در طی یک کنفرانس خبری مشاهدات خود را از سفرش به قطب جنوب، آمازون و آندرنا در شیلی با خبرنگاران در میان گذاشت. او اظهار داشت که در تمامی مناطق ذکر شده تغییرات زیست محیطی و درجهٔ حرارت محسوس و چشمگیر و مانند فیلم‌های تخیلی وحشتناک بود. و ترسناک‌تر اینکه تغییرات مربوط به پردهٔ سینما نبود بلکه واقعی بودند و به زندگی ما انسان‌ها ربط پیدا می‌کرد.
گزارش روز شنبه در واقع سومین گزارشی بود که گروه تحقیق در طی سال ۲۰۰۷ ارائه داده است. در گزارش ضمن بررسی علل تغییرات، ضرورت اتخاذ تمهیدات عاجل جهت جلوگیری از گسترش ویرانی برشمرده شده است. این گزارشات حاصل شش سال کار پیگیرانه و سخت بیش از ۳۰۰۰ نفر از ۱۳۰ کشور جهان است.، که اکثریت این افراد از محققین محیط زیست می‌باشند.
راجیندرا پاچوری مسئول و رئیس این گروه تحقیق اعلام کرد که سال ۲۰۱۵ یعنی تنها ۷ سال دیگر نقطه‌ای بحرانی برای شاخص حجم دی اکسید‌کربن(گاز کربنیک) خواهد بود. باید بتوانیم تا ۷ سال دیگر نقطه عطفی ایجاد کنیم و از میزان حجم گاز کربنیکی که آزاد می‌شود، کاهیم. او اعلام کرد که مسئله بسیار جدی است و باید بتوانیم تا سال ۲۰۵۰ باید موفق شویم تا حجم آن را تا میزان ۵۰ تا ۸۵ درصد کاهش داد تا از گرم شدت دمای زمین جلوگیری شود. طبق این گزارش زمین یک درجه نسبت به اوائل دههٔ ۱۹۰۰ گرم‌تر شده است.
سئوال مهمی که این گروه دانشمندان محقق مطرح کرده‌اند این است که: آیا وقت آن نرسیده است بهائی در شکل مالیات، یا محدودیت‌های تجاری برای آزادسازی گاز کربنیک غیر مجاز تعیین کرد؟ یکی دیگر از راه‌ها می‌تواند صرفه‌جویی در مصرف انرژی و تلاش در یافتن راه‌های مناسب‌تر و سالم‌تر تامین سوخت است. بنظر گروه محققین بهائی که امروز برای اتخاذ راه‌حل‌های مناسب خواهیم پرداخت، به‌مراتب ارزان‌تر از هزینه‌ای خواهد بود که در آینده متقبل خواهیم شد.
خلاصه اینکه روی سخن گزارش ۲۳ صفحه‌ای گروه تحقیق با سیاست‌مداران کشورهای جهان است که در طی دوهفتهٔ آینده قرار است در بالی، که کنفرانس سالانهٔ سازمان ملل متحد در مورد مسائل زیست محیطی در آنجا برگزار می‌شود، می‌باشد. مهم‌ترین هدف کنفرانس بالی دست‌یابی به یک توافقنامهٔ بین‌المللی است، تاشاید بتوان آن را جایگزین قرارداد کیوتو که موعد آن تا سال ۲۰۱۲ است، کرد.
بان کی مون در پایان اعلام کرد که من بسیار خوش‌بین هستم، گرچه کنفرانس بسیار دشوار و پربحثی را پیش رو خواهیم داشت.
خلاصهٔ گزارش گروه تحقیق چنین است:
• گازکربنیک مهمترین گازی است که انسان‌ها در طی فعالیت‌های روزانه بر اثر سوخت مانند مصرف نفت زغال گاز‌طبیعی و قطع و بریدن درختان جنگل‌ها به هوا می‌فرستند.
• غلظت گاز کربنیک گازهای گلخانه‌ای به‌میزان ۳۵ درصد از نیمهٔ ۱۸۰۰ تا کنون افزایش یافته است.
• غلظت گازکربنیک موجود در آتمسفر زمین در ۶۵۰۰۰۰ سال گذشته بی‌سابقه و غیر طبیعی است.
• درجهٔ حرارت زمین با میانگین ۷۴،. درصد در طی ۱۰۰ سال اخیر تغییر کرده است.
• درجهٔ حرارت در قطب جنوب تقریباً دوبرابر نسبت به سایر مناطق کرهٔ زمین افزایش یافته است.
• دمای حرارت کرهٔ زمین تا سال ۲۱۰۰ بین ا،۱ تا ۶،۴ درجه تغییر خواهد کرد.
• ارتفاع سطح آب دریاها در طی همین دورهٔ زمانی بین ۱۷ تا ۵۶ سانتی‌متر بالا خواهد آمد.
• گازکربنیک آزاد شده تا حدود هزار سال در آتمسفر زمین باقی خواهد ماند. و مانند یک پمپ حرارتی عمل خواهد کرد. و باعث بالا‌آمدن سطح آب دریاها خواهد شد.
برگرفته شده از روزنامهٔ: گوتنبرگ پست.
م. ح. شوشتری
۱۹ نوامبر ۲۰۰۷

درایران کمترکسی جرات می کند درمورد سیا ست سخن بگوید".

درمسیرفردوگاه مهرآباد به مرکز شهرتهران دوست راننده تاکسی که درصندلی جلو نشسته بود از ما سئوال کرد: شماخبرنگارهستید؟ به خودتان زحمت ندهیدوازمردم سئوال اضافی نکنید. درایران امروز کسی جرأت نمی کندکه درمورد سیاست با دیگری صحبت کند!اولین بار که درایران بودم بهار سال 2001 بود. درآنروزها مردم خیلی بیشتر درگیر سیاست ومسائل سیاسی بودند. کافی بود شمایک سئوال سیاسی ساده ازمردم عادی بکنید تایک پاسخ پنج دقیقه ای همراه با تجزیه تحلیلی عمیق از فرد سئوال شونده بشنوید. نه یکبار بلکه چندین بار. ولی امروز اوضاع بگونه ای دیگر است . درپاسخ کلیه سئوالاتی که مربوط به مسائل سیاسی داخل کشور بود، همواره دوپاسخ کلیشه ای شنیده میشد؛ " من اطلاعی ندارم." و یا" من علاقه ای به مسائل سیاسی ندارم.". آنچه که درنگاه اول روشن وملموس است، این است که روحانیون حاکم درسایه تنش ناشی از بحران انرژی اتمی سقف تحمل انتقادسیاسی را بشدت پائین آورده و وزنه های سنگینی برکفه فشار برمردم افزوده اند. چند مثال:" طبق اسنادسازمان عفوبین الملل، ایران تنها کشوری درجهان است که درسال 2005 به اعدام جوانان زیر 18 سال دست زده است. دریک مورد درسال 2004 یک دختر 16 ساله بجرم چهار مورد " هم خوابگی غیرقانونی" بدار اویخته شد. اوبارها فریاد زد که بیگناه است وجرم اوتنها اینست که به دفعات از طرف یک مرد 51 ساله مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است . مقامات قضائی تلاش کردندکه به دروغ سن اورا 22 ساله نشان بدهند. درمقابل مرد متجاوزبه چند ضربه شلاق محکوم شد. درسندی که عفوبین الملل انتشارداده است به 9 مورد اعدام جوانان زیر 18 سال اشاره شده است، که یک موردآن مربوط به پسری 14 ساله است که بجرم روزه خواری به ضربات شلاق محکوم شده است. ضربات شلاق چنان سنگین وکشنده بوده که این نوجوان براثر آنها جان خودرا ازدست داده است. سوء استفاده از شکاف بین غربیان!براساس گزارش گاردین دراوائل ماه سپتامبر گذشته رئیس جمهور احمدی نژاد "لیبرال ها وسکولارهارا" که به قول او دردانشگاه رخنه کرده اندبه مصاف طلبیدواعلام کرد که زمان ریشه کن کردن این ستون پنجم قدرت های استعماری فرا رسیده است. درهمین رابطه وبعنوان اولین اقدام دستورداد تارهبران جنبش دانشجوئی را دستگیر و به زندان اوین منتقل کنند.
· به گزارش روزنامه تایمز: چهارصد خانواده کردایرانی ساکن در شمال غربی کشور درماه اوت سال گذشته مجبور به ترک خانه وکاشانه خود شدند. نیروهای نظامی ایران وترکیه باهم همکاری نزدیکی داشته وبااعمال شدیدترین شیوه های سرکوب تلاش دارندتا از نفوذ چریک های کردبه مناطق مرزی مشترک بین دو کشور جلوگیری کنند.
· به گزارش روزنامه تایمز درآغاز ماه سپتامبر چهار روزنامه اصلاح طلب بسته شدندواز جمله روزنامه پرتیراژ شرق. به اعتقاد مقامات ایران روزنامه شرق اقدام به چاپ کاریکاتوری کرده است که به حیثیت رژیم ضربه زده. درماه های اخیرحوزه فعالیت نشریات شدیدا محدود شده وهرگونه انتقاد نسبت به تصمیمات دولت شدیدا مورد سرکوب قرار می گیرد.
· درماه اوت نیروهای امنیتی حکومت کارزاری را شروع کردند تا شهروندان ایرانی راازتماشای کانال های تلویزیونی "مضر" خارجی که از طریق ماهواره برنامه پخش می کنند، محروم کنند. چنانچه مامورین امنیتی گیرنده ای را درروی پشت بام خانه ای مشاهده می کردند، خانواده فوق مجبورمی شد تا جریمه سنگینی را بپردازد. علیرغم این مردم به دستورات مامورین امنیتی رژیم وقهی ننهادندوبااتخاذ تدابیر مناسب پارابلوهای خودرا به اشکال گوناگون در روی بام های مسطح خانه هایشان استتار کردندتابتوانند ازبرنامه های تلویزیونی کانال های خارجی استفاده کنند.
سازمان دیدبان حقوق بشر معتقد است که تعقیب وآزارمردم شدت بیشتری یافته است. نیروهای موسوم به بسیج (نیروهای شبه نظامی طرفداردولت) درشهرها به تعقیب وآزار دگراندیشان، زنان، همجنس گرایان واقلیت های مذهبی می پردازند. شرایط نسبت به گذشته بمراتب بدتر شده است .
· دادگاه های شرعی باردیگر به شدت فعالیت های خودافزوده اند. روزانه افرادبیشتری به مجازات های سنگین شرعی محکوم می شوند. تاپیش از روی کار آمدن احمدی نژاد بنظر می رسید که دادگاه های عادی وزن بیشتری در سیستم قضائی کشور پیداکرده واز تعداد اعدام های بی رویه تاحدی کاسته شده بود. منتقدین وخبرنگاران ونیز وکلای مدافع حقوق بشر سرکوب ومجبور به سکوت شده اند.

رهبران سیاسی حکومت ایران موفق شده اند تا با بهره گیری از بحران مربوط به انرژی اتمی باکشورهای غربی فضای ارعاب وسرکوب بر کشور حاکم کرده وهر صدای مخالفی را به حمایت از بیگانگان متهم کرده وآن را ضد مصالح ملی ومخالف اسلام اعلام کنند.

جوانی را که درتاکسی ملاقات کردم یکی از این افراد بود که جرأت کرد وجمله زیر را اظهار کرد:
" رئیس جمهور کشور ما این روزها فقط وفقط از انرژی اتمی حرف می زند وبرایش مهم نیست که بر مردم ایران چه می گذرد. این نکته ای است که برای مردم قابل درک نیست."



جان آرل
گزارشگر روزنامه گوتنبرگ پست
برگردان: م. ح. شوشتری
رابرت فیسک - برگردان: م. ح. شوشتری
۴ بهمن ۱۳۸۶

واقعیت‌های خونین، مانعی در تحقق روابط مورد نظر رئیس‌جمهور بوش!

همزمان با انفجار بمب در بیروت و کشته شدن ۱۹ انسان در غزه، براثر حملات اسرائیل، جورج بوش سفر "صلح" خود را به عربستان سعودی ادامه داد. (وتوانست ۲۰ میلیارد دلار سلاح به رژیم ستم‌گر سعودی به‌فروشد)جورج بوش صبح دیروز را در میان ملافه‌های ابریشمی، در اطاق خوابی کهدیوارهایش نیز با پرده‌های ابریشمی تزئین شده بود، در قصر باشکوه سلطان عبدالله، حاکم عربستان سعودی از خواب بیدار شد. با این امید که بتواند رابطه‌ای با سلاطین، امیران و الیگاریشی کشورهای خلیج برقرار کند، با این امید که دو پیام خود را به آنها تفهیم کند. صلح خاورمیانه، و دیگر اینکهایران برای آنها خطرناک‌تر از اسرائیل است. رئیس جمهور دیروز درحالیکه جلیقهٔ آبی خود را به‌تن داشت، چنان آرام، راحت و صمیمانه در کنار سلطان نشسته بود که گوئی در مزرعهٔ گاوداری خود در تگزاس است. رئیس جمهور چنان سرخوش بود، که گویا پاداش کلانی به او داده‌اند. آیا این پاداش در ازای موفقیت او در فروش میلیاردهای دیگری سلاح به‌خاندان آل‌سعود نبود، تا آنها بتوانند از خود در مقابل دشمنان فرضی از خود دفاع کنند؟ مسلماً همه چیز در پرده‌ای از ابهام قرار داشت. درست مانند گفته‌های آقای بوش که اعراب در طی این هفت روز از زبان او شنیده بودند. هیچ رئیس جمهور آمریکائی تاکنون با چنین موضع ضعیفی از خاورمیانه دیدن نکرده است. شاید باورتان نشود، وقتی که این فرد نابخرد را می‌دیدید که چگونه دست در دست سلطان عبدالله قدم می‌زد، آدم فکر می‌کرد که آنها درحال رقصیدن با هم هستند. شمشیر کمانی و طلائی سعودی که یادگار صلاح الدین ایوبی است و روزگاری سرنوشت جنگ‌های صلیبی را در منطقه رقم زده، بر کمر سلطان بسته بود. جنگ صلیبی که امروز رئیس جمهوری با اشاره به "منازعهٔ کرانه غربی" ازآن نام می‌برد. مردم خاورمیانه آنان که این نمایش کمیک را از تلویزیون‌های خود تماشامی‌کردند، از خود پرسیدند، آیا واقعاً شایسته است که یک رئیس جمهور که بزودی دورهٔ حکومتش به‌پایان می‌رسد، چنین رفتاری داشته باشد؟ آیا آقای بوش به‌این شکل می‌خواهد در جنگ سرد از نوع اسلامی آن، که از زمان وقوع انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ در خاورمیانه شروع شده، برای نجات روح اسلام مبارزه کند?درهمان گرگ و میش شب پیش، دنیای تخیلات آقای بوش، رئیس جمهور آمریکا همراه با انفجار یک بمب قدرتمند در بیروت در نزدیک اتومبیل‌هائی که کارمندان سفارت آمریکا را حمل می‌کرد، و باعث کشته شدن چهار لبنانی و زخمی شدن رانندهٔ سفارت شد، درهم ریخته شد. زمانی که آقای بوش در حال استراحت در کاخ معروف سلطان سعودی، ال‌جندریا بودند، نیروهای اسرائیلی ۱۹ فلسطینیرا در نوار غزه به‌هلاکت رسانند. اغلب آنها از اعضاء جنبش حماس بودند. یکی از کشته شدگان پسر رهبر حماس، محمود ظاهر بود. محمود ظاهر بعداً اظهار داشت که اسرائیل بدون حمایت و تأئید آقای بوش، در روز بعد از کشته شدن یک اسرائیلی به این عمل دست نمی‌زد.
تفاوت بین واقعیت و دنیای تخیلی دولت آمریکا، نمی‌تواند ساده‌تر از این و به این روشنی توضیح داده شود. آقای بوش پس از قول "دولت مستقل فلسطین" به فلسطینی‌ها تا قبل از پایان سال، و تضمین "امنیت" اسرائیل ـ نه اعراب،و نه فلسطینی‌ها ـ وارد منطقهٔ خلیج شد تا امیران، الیگاریشی و سلاطین نفت آشام منطقه را از خطر قریب‌الوقوع و تجاوز ایرانی‌ها آگاه کند. بوش چون گذشته مسلح به پیشنهادات سخاوتمندانهٔ آمریکائی‌ها وارد منطقه شد. فروش گستردهٔ سلاح‌های پیچیدهبه‌حکومت‌های منطقه، این رژیم‌های بغایت غیردمکراتیک و پلیسی، تا بتوانند از خود در مقابل تهاجمات "محور شرارت"، که قدرتمند‌ترین رژیم منطقه است،دفاع کنند. سیر و سیاحت رئیس جمهور به‌منطقه به‌صورتی غیر متعارف، پیام خاصی را در بر داشت. بازگشت به "سیاست ترس". سیاستی که در گذشته رهبران ایالات‌متحده در ملاقات با حاکمین منطقه به‌دفعات استفاده کرده‌اند. این سیاست این‌بار نیز موثر افتاد. او موافقت کرد که معادل ۴۱ میلیون پوند سلاح در اختیار سعودی‌ها قرار دهد. اضافه برقراردادی که در سال پیش در خصوص ارسال ۱۰ میلیارد پوند تجهیزات نظامی به سلاطین منطقه که قرار است آنها را درمقابل رئیس جمهور جنجالی ایران، محمود احمدی‌نژاد، مورد استفاده قرار دهند. طبق معمول واشنگتن به اسرائیلی‌ها قول داد که سلاح‌های پیشرفته در اختیار آنها نیز قرار خواهد گرفت. مسابقهٔ کشتار در غزه و بیروت تنها بخشی از نمایشی بود که سفر رئیس جمهوری به اعراب هدیه کرد. بخش دیگر نمایش بوسه‌زدن خودنمایانهٔ آقای بوش برگونه‌های سلطان عبدالله در حال دست دادن با او بود. شاه عبدالهی که رژیم استبدادی و وهابی مسلمان او همین چند وقت پیش "رئوفت" اسلامی خود را نسبت به یک زن بی‌پناه سعودی که در بیابان‌های اطراف ریاض ۷ بار مورد تجاوزبی‌رحمانه قرار گرفت، نشان داد. زن مسلمان به زنای محسنه محکوم شد. سعودی‌ها به‌خوبی می‌دانند که حکومت آقای بوش در حالی به‌روزهای آخر نزدیک می‌شود، که پاکستان دچار هرج و مرج است، مبارزات چریکی برعلیه نیروهای غربی در افغانستان به اوج خود نزدیک، درنده‌خوئی در غزه به اوج رسیده،لبنان در مرز جنگ داخلی قرار گرفته و اوضاع عراق به گره کوری تبدیل شده است. بُـمبی که قبل از ساعت ۵ بعدازظهر دربیروت منفجر شد، شاید شوک الکتریکی دیگری برای پرزیدنت بوش باشد که روابط بسیار نزدیکی با رژیم سعودی، که علیرغم اینکه اکثریت ربایندگان هواپیماهائی که فاجعهٔ ضد انسانی ۱۱سپتامبر را آفریدند، تابعیت عربستان سعودی را داشتند، دارد. البته ناگفته نماند که پرنس عربستان تنها فردی بود که اجازه یافت در ساعت‌های اولیهٔ پساز حملات ۱۱ سپتامبر خاک آمریکا را ترک کند. دوسفر کوتاه سلطان عبدالله به مزرعهٔ بوش در تگزاس، لازم بود تا رئیس جمهور ایالات متحده به قصر پادشاه سعودی دعوت و در مزرعهٔ ایشان که به تپه‌ها و چمن‌زارهای سرسبز و مملو از گماشتگان رنگارنگ آراسته شده است، به تفرج بپردازد.
صدای انفجاری که در یکی از خیابان‌های پر رفت و آمد و تنگ بیروت منفجر شد، در سرتاسر شهر شنیده شد. این انفجار در حالی صورت گرفت که سفیر آمریکا درمرکز شهر همراه با محافظان خود قبل از ترک لبنان به مقصد واشنگتن، به‌سمت هتل بیروت در حرکت بود. سخنگوی دولت آمریکا بعداً اعلام کرد که در این انفجار هیچ آمریکائی زخمی نشده است. وسیلهٔ نقلیه سفیر آمریکا درست در منطقه مخالف انفجار هدایت شده بود. منطقه‌ای که به محوطهٔ قرنطینه معروف است. هر سرباز و افسر لبنانی آشنا به مسائل نظامی این حق را دارد که از خود سئوال کند، که عواملی مسیر حرکت کاروان را به بمب‌گذاران اطلاع داده‌اند. شایعاتی در جریان است مبنی بر اینکه کاروانی که در حرکت بوده نمایشی ساختگی برای مخفی نگاه داشتن مسیر اصلی حرکت سفیر آمریکا، جفری فلتمن که به‌سمت دفتر هتل بیروت در حرکت، بوده است. سقف کارخانهٔ قالی‌بافی براثر انفجار بمب شکاف برداشت و پنجره‌ها تا چند صدمتر به اطراف پراکنده شدند.پیام آقای بوش برای رهبران کشورهای خلیج آشنا بود. چنین پیامی را در دههٔ ۱۹۸۰، زمانی که دستگاه اداری ریگان از تجاوز رژیم صدام به خاک ایران حمایت می‌کرد، نیز شنیده بودند. در آن زمان واشنگتن نیرو و انرژی زیادی هزینه´کرد تا به رهبران کشورهای خلیج خطر تجاوزات احتمالی رژیم ایران را گوشزد کند. و چند سال بعد که صدام به‌کویت هجوم بُـرد، لحن واشنگتن عوض شد.این‌بار با مترسک صدام بود که صاحبان تاج و تخت سلاطین کشورهای خلیج رامی‌ترساند. و زمانی که امارات کویت آزاد شد، بار دیگر به حُـکام فربه و ثروتمند نفت چنین القاء شد که باز این ایران است که دشمن و تهدید کنندهٔ تاج و تخت آنهاست.اعراب دیگر به این شعبده‌ بازی‌ها و به نعل و به میخ زدن‌های واشنگتن، که هر روز با صلاح‌دید خود جای دشمن و دوست را برای آنها عوض می‌کنند، باور چندانی ندارند. داستان تشکیل دولت مستقل فلسطینی تا قبل از پایان سال جاریمسیحی، آن‌هم درست یک روز قبل از اعلام رسمی دولت اسرائیل، جهت ایجاد آبادی‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های اشغالی متعلق به فلسطینی‌ها، کسی رانمی‌فریبد.
برای درک بهتر ماهیت چنین رابطهٔ غیرمتعارف واشنگتن با سلاطین نفت کشورهای خلیج، لازم است تا وعده‌های بوش پدر را یادآوری کنیم. او نیز در زمان ریاست جمهوری خود قول "منطقهٔ آرام و صلح" در خاورمیانه را داد. در حالیکه واشنگتن، همراه با بریتانیا، فرانسه و روسیه در طی ده سال گذشته دریائی از اسلحه به منطقه سرازیر کرده‌، و در مقابل اعراب خلیج میلیاردها دلار ازدرآمد نفت خود را به‌حساب آنها واریز کرده‌اند. آمار بیانگر این واقعیت تلخ است. در طی سال‌های ۱۹۹۸ تا ۱۹۹۹ کشورهای عربی خلیج فارس ۴۰ میلیارد پوند به آمریکائی‌ها پرداخت کرده‌اند. در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ شیوخ امارات عربی ـ میزبانان آقای بوش قبل از سفر ایشان به ریاض ـقراردادی معادل ۹ میلیارد پوند جهت خرید اسلحه امضاء کردند. در فاصله سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ زمانی که عراق دشمن بود، کمیسیون آموزش‌های نظامی آمریکا قراردادی معادل ۱۴ میلیارد پوند و نیز دولت آمریکا قراردادی معادل ۱۲ میلیارد پوند، برای ارسال اسلحه با سعودی‌ها امضاء کرد. در زمان امضاءاین قرارداد سعودی‌ها ۷۲ فروند جنگندهٔ اف ـ ۱۵ و ۱۱۴ فروند تورنادوی انگلیسی در اختیار داشت. از آغاز دههٔ ۱۹۹۰ تاکنون که حدود ۱۷ سال می‌گذرد تغییرات چندانی در اوضاع خاورمیانه صورت نگرفته است. به‌طور مثال در ۱۷ ماه مه ۱۹۹۱ بوش پدر اعلام کرد: "حالا واقعاً می‌توان نسبت به برقراری صلح در خاورمیانه خوشبین بود"."ما روی پروسهٔ صلح کار خواهیم کرد". او اضافه کرد، "ما صلح در خاورمیانه را رها نخواهیم کرد". جمزبیکر مشاور دولت آمریکا در ۲۳ ماه مه ۱۹۹۱ اظهارداشت که ایجاد آبادی‌های یهودی نشین در سرزمین‌های فلسطینی‌ها، "مانع"اصلی در برقراری صلح در آیندهٔ خاورمیانه می‌باشد. همانگونه که مشاور دولت بوش در هفتهٔ پیش اعلام کرد. و این اظهار نظر درست در زمانی صورت گرفت که دیک جنی به اسرائیلی‌ها قوت قلب می‌داد، و اعلام کرد که آمریکا با تمام نیرو از "امنیت" اسرائیل حمایت خواهد کرد.
کشورهای غربی شاید حافظهٔ ضعیفی داشته باشند، ولی اعرابی که جان را برسردست‌یابی به یک زندگی آرام و صلح‌آمیز در سرزمینی که خاورمیانه نامیده می‌شود، گذاشته‌اند، احمق نیستند. آنها به‌خوبی می‌فهمند که تلاش‌های امروز بوش چه مضمون و راستائی را دنبال می‌کند. بعد از دفاع دولت آقای بوش از "دمکراسی" در منطقه، سیاستی که موجب پیروزی انتخاباتی شیعیان در عراق،حماس در غزه، رشدفوق‌العادهٔ قدرت و نفوذ سیاسی اخوان‌المسلمین در مصر شد،به‌نظر می‌رسد که دیگر برای واشنگتن نیز روشن شدن است که یک پای سیاست جناب رئیس جمهور و یا الویت‌های ایشان در سیاست، می‌لنگد. آقای بوش بوش به‌جای باورکردن به واقعیت‌های "خاورمیانهٔ جدید" در حالیکه در ملافه‌های ابریشمی در کاخ پادشاه عربستان لم داده‌اند، در رویای بازگشت به"خاورمیانهٔ قدیم" هستند. خاورمیانه‌ای با حاکمیت بی‌چون و چرای پلیس‌های امنیتی، دخمه‌های شکنجه، که زندانیان را تا میزان مفیدی که آنها را به "تسلیم و اطاعت" وادار کنند،شکنجه می‌کنند و دیکتاتوری‌های "معقول ومعتدل" باشد. سیاستی که بدون شک هیچکدام از سلاطین مستبد خلیج با آن مخالفت چندانی نخواهند داشت.
پاکستان:ارتش بمثابه حکومت!


پاکستان وترکیه دوکشورهستند باساختارحکومتی ویژه. ویژگی ساختارسیاسی این دوکشور دراین است که ارتش ونیروهای نظامی وامنیتی درچگونگی اتخاذ تصمیمات سیاسی واقتصادی نقش تعیین کننده دارند. ارتش ونیروهای امنیتی دراین دوکشوربرخلاف پاره ای ازکشورهای درحال توسعه مشابه مانند هند، تنها وظیفه حراست از مرزهای کشورومسائل امنیتی مملکت رابعهده نداشته بلکه شریک اصلی دولت های غیرنظامی دراموراقتصادی وسیاسی کشورهستند. بعبارت دیگر ارتش تنهانیروی نظامی نبوده بلکه بمثابه یک نیروی اقتصادی وبعضا فرهنگی تعیین کننده درامورکشورعمل می کند. چنگ اندازی سران ارتش برمنابع اصلی درآمد وشریان های اقتصادی کشورازویژگی های نیروهای نظامی دراین دو کشورهمسایه است. نگاهی به وضعیت ارتش درپاکستان ومقایسه آن با تلاش های مشابه نیروهای سپاه وسازمان اطلاعات درایران خالی از فایده نیست. مقاله زیر برگردانی است از مقاله احسان مسعود خبرنگارپاکستانی تبار ساکن لندن درمورد نقش ارتش پاکستان درساختار اقتصادی این کشور.

یاداشت از م. ح. شوشتری
مترجم مقاله

پاکستان تیول ارتش!

کشور پاکستان از زمان استقلال تاکنون بیش نیمی ازتاریخ شصت ساله خودرا تحت سیطره ژنرال های ارتش بسربرده است. کسانی که پس سال 1977 متولد شده اند، بخش زیادی از دوران جوانی و بزر گسالی خود را تحت حکومت ژنرال ها سپری کرده اند. وبدون شک تجربه زیادی از حکومت نظامی از سرگذرانده اند. درزندگی این افراد وجود قوانین حکومت نظامی در زندگی روزانه همانگونه که من نیز بعد ازکودتای نظامی سال 1977تجربه کرده ام،امری عادی تلقی می شود. من نیز مانند بسیاری از این افراد صبحانه کورن فلکسی خوردم که درکارخانه ای تولید شده بود که توسط ارتش اداره می شد، دوره متوسط را درمدرسه ای گذراندم که توسط ارتش اداره می شد، شوهای تلویزیونی راتماشا کردم که نیروی هوائی اسپنسرآنها بودو با مهندسین ارتشی که قراربود جاده نزدیک خانه پدربزرگم را اسفالت کنند، نامه نگاری کردم. پس از آن سال ها ارتش موفق شده است که هرچه بیشتر بر نقش خود در اقتصاد کشور بیافزاید. بموازات رشد وگسترش نفوذ ارتش درحیات اقتصادی کشورقشرمتوسطی در شهرها شکل گرفت که دریافت کننده اصلی سرویس وخدماتی که از طرف موسساتی که توسط ارتش کنترل واداره می شد، هستند. این قشرنوپا هم ارزش های اخلاقی وسیاسی را که توسط ارتش باز تولید می شود قبول دارد وهم پول به اندازه کافی دراختیارداشته که مصرف کننده اصلی تولیدات کارخانجاتی باشد که درواقع مالکین اصلی آنها ژنرال های ارتشی هستند.
این شرکت ها کدامند؟ این شرکت ها درابتداعمدتا محصولاتی مانند ژله وپودر لباس شوئی وصابون را تولید می کردند. این بخش از کالا ها میراث باقی مانده ازاستعمارانگلیس بود. یعنی زمانی که بسیاری از مردم قدرت خریدومصرف محصولات وارداتی ازغرب رانداشتند وعمدتا کالا های لوکس محسوب می شدند وتنها قشرکوچک ثروتمندان جامعه قدرت خرید ومصرف آنها راداشتند. بتدریج شرکت های تحت اداره ارتش اضافه براینکه تولید وتوزیع مواد اولیه صبحانه عمومی مردم را تحت کنترل گرفتند، حیطه فعالیت خودرا گسترش دادندوپرسنال ارتش اداره کننده بخش عظیمی از خدمات عمومی مانند بانک ها، شرکت های بیمه، نفت وگاز، رادیو وتلویزیون، خطوط هوائی وسرویس فرودگاه ها، ساختمان سازی، کشاورزی ، معاملات ملکی ونیز مدارس ودانشگاه ها ونیزیکی از مهمترین موسسات کشور که درنوع خود یکی از بهترین موسسات تحقیقاتی علمی درکشورهای درحال توسعه است ، یعنی مرکز پژوهش های علمی پاکستان ، رادر دست گرفتند. ارتش پاکستان تنها آپارات تحت اختیار دولت نیست، بلکه خود، دولت است.

هیچکدام از موارد بالا پنهان نبوده وبرای کسی درپاکستان بعنوان امری غریب وغیرعادی تلقی نمی شود. مردم عادی با تحصیلات وپیشینه های گوناگون و ازاقشار مختلف بایکدیگر رقابت می کنندتا شاید بتوانند دریکی از موسسات و یاکارخانه هائی که توسط ارتش اداره می شوند برای خودکاری دست وپا کنند. این موسسات درکلیت خود سازمان اداری بهتری داشته وکارکنان آنها، درمقایسه با سایر موسسات اقتصادی که توسط ارتش اداره نمی شوند، از حقوق وسرویس بهتری برخوردار بوده ، شرایط کاری مناسب تری دارند ودرمجموع از وجه ی اجتماعی بهتری برخوردارهستند. به این لحاظ ارتش همواره به مردم چنین القاء می کند که این دستگاه ارتش است که منشاء اصلی رشدوتوسعه کشوراست. به این اعتبار ارتش خودرا" پدر خوانده" کشور می داند نه یک دستگاه نظامی که وظیفه اش تنها دفاع از مرزهای جغرافیائی است. دراین رابطه باید اضافه کردکه ارتش پاکستان، برخلاف دستگاه نظامی ترکیه، همواره رابطۀ بسیارخوب ونزدیکی با رهبران مذهبی کشورداشته است. امروزه حدود 550000 ازبزرگترین فئودال های پاکستان را امرای ارتش تشکیل می دهند. این گروه خود بخشی ازملاکین بزرگ پاکستان هستندکه موازی با طبقه فئودال درساختار اقتصادی کشور فعالیت می کنند.
نگاهی دقیق به آمار اقتصادی موجود باعث تاسف هرانسان بی طرفی خواهد شد. بنظر خانم عایشه صدیقی اقتصا ددان وتحلیل گرنقش ارتش درپاکستان، سهم ارتش درکل تولیدات شهری پاکستان حدود %4 است. که رقم آن حدود 4 بلیون (ملیون ملیون) دلار میبا شد. اگر به رقم فوق حجم معاملات مستغلاتی را که توسط بنگاه های وابسطه به ارتش صورت می گیرد اضافه کنیم ، رقم فوق به 20 بلیون دلار میرسد. از مجموع 100 موسسه بزرگ اقتصادی که توسط ارتش، نیروی دریائی ونیروی هوائی اداره می شوند، تنها 9 عدد از آنها دربازار سهام ثبت شده است، وبقیه درهیچ جا ثبت نبوده ولذا مجبور نیستند که به هیچ ارگان دولتی ویا عمومی حساب پس بدهند. تمام درخواست هائی که ازطرف کمیته های پارلمان جهت بررسی حساب های این شرکت ها به ارتش داده می شود ، بی پا سخ می مانند. دربهترین حالت درخواست های کمیته های پارلمانی را به وزارت دفاع ویا ستاد مشترک نیروهای مسلح حواله می کنند که درآنجا نیز کلیه سئوالات بی جواب می مانند.
خانم عایشه صدیقی فهرستی ازدارائی هائی ارائه می دهد که ارتش از طریق معاملات تجاری بدست آورده است. اودرکتاب خودبنام"ارتش پاکستان"، همچنین نشان می دهدکه چکونه افسران عالی رتبه ارتش از طریق حق العمل کاری به میلیونرهای نوکیسه تبدیل شده اند. ارتش وچهار نیروی وابسته به آن با سوء استفاده از دوقا نون استعماری وضع شده توسط انگلیسی ها – قانون تصرف زمین وضع شده درسال 1894 ونیز قانون حق مستعمره کردن زمین وضع شده درسال 1912 – که به ارتش اجازه می دهد زمین های عام المنفعه را تصرف کند، موفق شد تابر 12درصد ازمجموع زمین های دولتی چنگ بیاندازد. قانون دوم بعدها درطی جنبش استقلال شبه قاره هند ملغی شد، ولی بعد ازجدائی پاکستان از هندوستان در این کشور مجددا احیاء شد.
ارتش بتدریج تحت عنوان " گسترش پروژه های تاسیسات نظامی " به اراضی دولتی که متعلق به همه مردم بود چنگ انداخت. وهمزمان به تعدادی از افسران ارشد ارتش اجازه داده شد تا بخش زیادی از زمین های کشاورزی را نیز خریداری نمایند. البته این کاربااین هدف صورت گرفت که تابا فشار آوردن به خرده مالکان وکارگران کشاورز ، آنها را به شهرهای بزرگ کوچ بدهند تا از این طریق بتوانند با دست بازتری با مالکان بزرگ وسلطه آنان برمناطق غیرشهری مبارزه کرده ونفوذ ارتش را درسطح وسیع تری گسترش دهند. ارتش زمین ها را تصرف می کرد وسپس با قیمت بسیار نازلی به افسران خود بفروش می رسا ند. هرجریب زمین ( جریب انگلیسی – فرنگی – معادل 43560 مترمربع) به قیمت دو دلار به افسران ارتش فروخته شد. این مبلغ معادل درصد بسیار نا چیزی از قیمت واقعی زمین بود که در بازار خرید وفروش می شد. میزان زمین براساس درجه ومقام افسران وامراء ارتش تعیین می شد. درضمن افسران فوق می توانستند زمین های خریداری شده را به قیمت روز در بازار بورس زمین بفروش برسانند. بدین ترتیب یک ژنرال ارتش درزمان بازنشستگی خود ثروتی معادل 10 میلیون دلار، که همگی از طریق کمیسیون ویا خرید وفروش اراضی دولتی وملی بدست آمده است، دارا می باشد. حتی قانون 1912 به ارث رسیده از استعمارانگلیس این اجازه را نمی دهد که اراضی عمومی پس از تصرف توسط ارتش مورد بهربرداری شخصی واقع شود. علیرغم این از سال 1965 تاکنون دو میلیون جریب از اراضی ملی توسط ارتش تصرف شده ودراختیار افسران عالیرتبه قوای چهارگانه قرار گرفته است.
نویسنده مقاله با نگاهی به کتاب عایشه صدیقی درادامه مطلب خود می افزاید:

ارتش هر ملتی دربسیاری موارد بجز دفاع از مرزهای جغرافیائی در شرایطی که ضرورت ایجاب کند در مسائل اجتماعی شرکت کرده وبه کمک مردم می شتابد. دربرخی از کشورهای جهان از جمله کستاریکا ، پژوهش های علمی وداروئی ارتش توانسته است به شناخت علل بسیاری از امراض مناطق گرمسیری واستوائی کمک های شایانی بنماید. یابطورمثال دستگاه گرمائی میکروکه این روزها در بسیاری ازآشپزخانه ها مورد استفاده قرار می گیرد، اولین بار درطی جنگ جهانی دوم توسط شرکت رای تی ئون که آنروزها وظیفه اصلی توسعه وتولید رادارهای ارتش را بعهده داشت بعنوان یک تولید ثانوی به ثبت رسید. ولی درمورد ارتش پاکستان این مسئله بگونه ای دیگر عمل می کند. دخالت وکنترل ارتش پاکستان باروش های ستیزه جویانه خا ص خوددراقتصاد کشور ازکنترل خارج شده و دیگر برای حد نفوذ ودخالت خود در امور کشور مرزی قائل نیست. درواقع ارتش خودرا قیم مملکت می داند.
بنظر می رسد که دیگر وقت آن رسیده که دستگاه نظامی پاکستان از طرف نیروهای داخلی وخارجی تحت فشار قرارگیردتا به جایگاه واقعی خود پس رانده شود. حال چگونه وچه وقت وآیا اینکه اپوزیسیون داخلی وجود دارد که بتواند این اهرم فشار را رهبری کند خود سئوال دیگری است .

دراین رابطه دو خاکریز اصلی وجوددارد:
خاکریز اول وجودمحافلی - مانند انجمن افسران ارتش- درحیات سیاسی کشور است که وجود آنها وابسته به سلطه ارتش براقتصاد وسیاست کشوراست. این محافل تلاش دارند به اشکال مختلف منتقدینی مانند خانم عا یشه صدیقی را ساخته وپرداخته کشورهای غربی جلوه داده واز این طریق از بار تاثیرگذاری انتقادات ایشان کاسته، مردم را نسبت به او بدبین کرده وسپس اورا منزوی ومنفعل نمایند. درصورتیکه اواولین محقق واقعی است که توانسته نقش ارتش را بعنوان سدی درمقابل پیشرفت واقعی کشور نشان بدهد.
خاکریز دوم: بنظر می رسد که بخش اعظمی از نیروهای مخالف دولت اشتهای چندانی به طرح مسئله رفرم درساختار ونقش ارتش درحیات سیاسی واقتصادی کشور از خود نشان نمی دهندوبیشتر سرگرم چانه زنی با دیکتاتورهای نظامی هستند تابتوانند مجددا جائی درحیات سیاسی وانتخاباتی کشوربرای خود دست وپا کنند. گرچه این احزاب خود به تجربه دریافته اندکه عمردولت های دمکراتیکی که آنها از راه چانه زنی سیاسی با ارتش موفق به تشکیل آن شده اند، بسیار کوتاه وشکننده بوده، ودرمقایسه بادوره هائی که ارتش برکشور حکومت کرده بسیارکوتاه وبعضا قابل اغماض بوده است.
شاید ریشه اصلی چنین تردیدوعدم شجاعتی از طرف آنهابه طرح رفرم درساختار ارتش در این نهفته باشد که بسیاری از این احزاب سیاسی می بینند که موسساتی که توسط ارتش اداره می شوند، در مقایسه باسایر موسسات دولتی، به مردم سرویس بهتری می دهند. این موسسات دربین توده های مردم که ازفقر ودرهم ریختگی وکیفیت پائین خدمات دیگر موسسات دولتی به ستوه آمده ومتنفر هستند، محبوبیت بیشتری دارند. شاید آنها ازاین می ترسند که باطرح رفرم نتوانند درمقابل این محبوبیت رقابت کنند. این واقعیت تلخ وجوددارد وعمل می کند. مردم ترجیح می دهند که فرزندانشان درمدارس زنجیره ای درس بخوانندکه توسط ارتش اداره می شود، ویا با هواپیما ئی مسافرت کنندکه توسط نیروهای هوائی اداره می شود، ویا درخانه ای زندگی کنندکه مالک اصلی آن ارتش بوده ودارای سرویس برق وآب وفاضلاب بهتری است.
پرویز مشرف خودنیز از این مسائل بخوبی آگاه است، وبهمین دلیل است که ازطرح بحث رفرم در ساختار ارتش بشدت نفرت داردواززمانی که قدرت را بدست گرفته است، هیچ فرصتی را ازحمله به مدعیان چنین بحثی ازدست نداده است. نقل قول زیر که از سخنرانی اودرسال 2004 است نشا ن دهنده این مدعاست:

" مجتمع های مسکونی ارتش درهمه شهرهای پاکستان بهترین نمونه های خانه سازی درپاکستان هستند. خوب، چرا شما به این پروژه ها حسادت می کنید؟ چرا شما ازاینکه یک نفر بخاطر خدمات با ارزشی که برای کشور انجام داده ودرقبال آن یک قطعه زمین باقیمت ارزان دریافت کرده، ناراحتید؟ خوب ، تقصیر ما ویااین شخص چیست اگر قیمت زمین 100 برابر گرانتر شده واین شخص مقداری پول از این طریق بدست آورده است؟ اشکال این مسئله درکجاست که شما به آن حسادت می کنید؟ من که اشکالی دراین قضیه نمی بینم. "
چرا آقای مشرف، اشکال وجوددارد. ممکن است پاکستانی ها ترجیح بدهند که فرزندانشان درمدارسی درس بخوانند که صاحبان واداره کننده آنها ژنرال های نیروی هوائی باشند، ولی شما بخوبی می دانید که آنها از فئودالیسم متنفرند. ظهور یک طبقه نوکیسه سرباز – فئودال جدید برای آنها آخرین ستمی است که آنها آرزوی تحمل آنرا دارند. این درسی است که حاکمین نظامی پاکستان باید به آن توجه کنند.

پایان

درمقاله بعدی بحران وناآرامی های جاری درپاکستان مورد ارزیابی قرارخواهد گرفت.


ریشه های بحران مزمن پاکستان!

عایشه صدیقی
برگردان: م. ح. شوشتری

عایشه صدیقی می نویسد: قیدوبندهائی که قدرت نظامی – سیاسی حاکم بر اقتصاد و دستگاه دولتی پاکستان تحمیل کرده است، فضا را جهت آزاد سازی همۀ ظرفیت های بلقوۀ توسعه دمکراتیک کشور مسدود کرده است .

اعتصاب، شعار، تظاهرات وصفیر گلوله خیابان های پاکستان را پرکرده است. جرقه های این بحران از زمان برکناری رئیس دیوانعالی کشورزده شد.
برکناری رئیس دیوان عالی کشور در نهم مارس سال جاری جرقه ای بود بر باروت انباشت شدۀ خشم نهفتۀ مردم، که درتداوم خود به بحرانی تمام عیار تبدیل وبه اقصا نقاط کشور سرایت کرد. بحرانی که حداقل در چشم اندازآینده نزدیک پایانی برای آن دیده نمی شود. شاید بتوان گفت که عمق این آشوب دربطن خود آینده سیاسی پاکستان را به چالش می طلبد.
اگر سئوال شود که چرا جامعه پاکستان این چنین بحران زده است؟ پاسخ چنین است: ریشه اصلی این بحران برمی گردد به سلطه اختاپوسی یک نهاد بر اقتصاد ودستگاه دولتی کشور، که همانا ارتش پاکستان است.
درپایان هفته 12- 13 ماه مه بحران جاری درپاکستان به خشونت کشیده شد. درکراچی 41 نفر براثر تیراندازی کشته شدند. حوادث بعد ازاین کشتار یعنی ترور یکی از چهره های سرشناش دادگاه های پاکستان دراسلام آباد به سیر حوادث درسمت وسوی خشونت شدت بخشید. بنظر می رسد که موقعیت رئیس جمهور – ژنرال یعنی پرویزمشرف، بسیار متزلزل شده ، واو برای حفظ موقعیت خود بدون شک کار دشواری را درماه های آینده درپیش رو داشته باشد.
از سوی دیگر درکنار این جنبش اوج گیرنده فقدان رهبران واقعی که بتوانند جنبش مردم را به سمت وسوئی واقعی سوق دهند، بخوبی احساس می شود. البته بجز تعدادی از رهبران جنبش متحد قوامی که عملا در درگیری ورهبری حوادث کراچی شرکت داشتند، سایر رهبران احزاب مخالف هیچ نقشی در سمت دهی این جنبش خودبخودی ندارند. شایعات فراوانی درجامعه درجریان است که نخست وزیر سابق و رهبر تبعیدی اپوزیسیون یعنی بی نظیربوتو درحال مذاکره وبندوبست با ژنرال – رئیس جمهور پرویز مشرف است.
گرچه هنوز از طرف بی نظیر بوتو صحت وسقم این شایعات تائید نشده است، ولی بنظر می رسدکه قراراست مذاکراتی بین حزب او یعنی حزب مردم پاکستان ( پ، پ، پ) ورهبری نظامی حاکم جهت شرکت اودر انتخابات آینده که قراراست در اکتبر سال جاری برگزار شود، صورت گیرد. اگر چنین توافقی صورت گیرد، بدون شک بوتو برای سومین بار پست نخست وزیری پاکستان را عهده دار خواهد شد وژنرال مشرف درمقام رئیس جمهورباقی خواهد ما ند. این معامله عملا بنفع هردوی آنها خواهد بود. بوتو درقدرت سیاسی شریک خواهد شد، وازاین طریق امکانی بدست می آورد تاپرونده رشوه خواری هنگفتی را که دردوره قبل انجام داده است برای همیشه ببندد ومشرف نیز موفق خواهد تاسپری ضربه گیر جهت خنثی سازی فشارهای رو به گسترش را، که موقعیت اورا بطور جدی بخطر انداخته ، برای خود دست وپا کند. این پیوند برای مشرف یک فا یده دیگر نیز دارد وآن اینکه حداقل دلواپسی متحدین خارجی اورا درعدم توانائی وی دربه زانو درآوردن افراطیون مذهبی، برطرف خواهدکرد. حزب مردم پاکستان می تواند برای ژنرال درمجامع بین المللی وسیاست خارجی بعنوان چهرۀ لیبرال پاکستان، اعتبارکسب کند.

سیاست مماشات !

اگر معامله بین مشرف و بوتو به نتیجه برسد – در شرایط متحول کنونی مشکل بتوان گفت که کدام روند قطعی است – مهمترین نتیجه محتملی که ازآن حاصل خواهد شد، اینست که ارتش پا کستان مجبور می شود که درترکیب متحدین خود تغییراتی ایجاد کند. سویچ از ائتلاف نظامی – ملائی به ائتلاف نظامی – لیبرالی ( موردی که درسال 1960 نیز اتفاق افتاد) . حاصل چنین نکا حی که قطعا به ضرر افراطیون مذهبی وپاسداران فرهنگ متحجر درجامعه خواهد بود، بیش از هرچیزبرای حامیان بین المللی نظامیان حاکم، و بیش ازهمه ایالات متحده آمریکا دلپذیر وخوش آیند خواهد بود. مطلوب ترین شکل تحقق چنین وصلتی برای نظامیان دست یابی به آن از طریق انتخابات است، که دراین مورد نیز نظامیان حاکم و دستگاههای امنیتی آن درجعل وسرهم بندی کردن چنین مکانیسم هائی خبره و چیره دست هستند.
درگذر از مرحله نامزدی تا وصلت مصلحتی مشرف – بوتو رویدادهای متعددی ممکن است اتفاق بیفتد، که پاره ای از آنها می توانند به بسود پاکستان باشند. ولی آنچه قطعی واز هم اکنون روشن است، اینست که چنین وصلتی به رشد ، گسترش و تقویت دمکراسی درپاکستان کمکی نخواهد کرد.
ریشه چنین معضلی درماهیت ارتش پاکستان ونفوذ آن در ساختار سیا سی قدرت درپاکستان نهفته است. درگذشته تمام ائتلاف هائی که بین ژنرال های ارتش ورهبران سیاسی غیر نظامی صورت گرفته عملا درخدمت تقویت وگسترش نفوذ سیاسی ارتش وکنترل بیش از پیش آن بر حیات سیاسی کشور بوده است. امروز ارتش پاکستان نقش کلیدی درتمام تحولات سیلسی کشور ایفا کرده ودائما درتلاش است که موقعیت خودرا هر روز بیشتر مستحکم کرده، وبموازات آن این هدف را دنبال می کند که از بین رهبران سیاسی غیرنظامی کشور متحدینی وابسته بخود بیابد. بدین ترتیب ارتش با این ترفند پایه های خودرا درجامعه گسترش خواهد داد. مجموعه این تلاش ها درواقع درخدمت دست یابی به اهداف گسترده تر سیاسی و اقتصادی است. متاسفانه علیرغم اینکه شصت سال از اسقلال پاکستان می گذرد، ما کماکان شاهد هستیم که سرنوشت سیاسی کشور نه از طریق اراده مستقیم مردم بلکه تنها براساس همگرائی منافع سیاستمداران حرفه ای از جمله ژنرال های ارتش وکادرهای برجسته آن، تعیین ورقم می خورد.
درچنین روندی آنچه که حاصل می شود، تخریب بقایای تمامی ارزش های دمکراتیکی است – اگر باقی مانده باشد – که درجامعه وجود دارد. این نه بسود اقتصاد کشور است ونه بنفع نهادینه شدن دمکراسی در کشور.
تلاش ارتش در دست یابی به چنین اهدافی امری تصادفی نبوده بلکه قبل از هرچیز ریشه درسازمان کل ارتش وساختار وسلسله مراتب آن ونیز منافع اجزاء بهم پیوسته آن دارد. در واقع چنگ اندازی به منابع اقتصادی کشور خود بمعنای حمایت از ژنرال ها، افسران وکادرهای ارتش بویژه افسران ارشد چه آنهائی که شاغل هستند وچه بازنشستگان وشیوۀ زندگی انها است. این افسران گروهی هستند که از هراقدام ارتش که درجهت منافع اقتصادی آنها باشد، سیاسی ویا حتی نظامی وخشونت آمیز، حمایت می کنند. اقدامات ارتش درجهت حفظ یک امپراطوری مالی درپاکستان است که سرمایه آن صدها میلیارد دلار تخمین زده می شود. سرمایه تنها یکی از بنگاه های مالی این دستگاه عریض وطویل وچهار قوای وابسته به آن حدود 2 بیلیون دلار تخمین زده می شود. علاوه بر این ها دستگاه ارتش وارگان های وابسته آن صاحب صدها نوع موسسات بزرگ، متوسط وکوچک اقتصادی دیگر هستند. درحال حاضر مالک بزرگترین شبکه حمل ونقل پاکستان که تصفیه خانه های لاهور را از طریق اتوبانهای کشور به بازارهای بین المللی وصل می کند، ارتش است. سرمایه این شرکت مبلغی حدود 100 بیلیون دلار تخمین زده می شود. ( برای اطلاعات بیشتر به مقاله احسان مسعود، " پاکستان تیول ارتش " رجوع کنید.) .
به اعتبار این درآمد سرشار دستگاه نظامی این امکان را پیدامی کند که ضمن تضمین استقلال خود، بتواند بخش زیادی از امکانات بخش خصوصی وبخش دولتی غیر وابسته به ارتش را نیز بخود جذب کرده وسود حاصل از آن به کیسه افسران خود سرریز کند. معهذا دستگاه نظامی به این اکتفا نکرده و دائما درتلاش است که حوزه فعالیت خودرا گسترش داده وبخش های دیگری از اقتصاد کشوررا تصرف وضمیمه خود کند. بطور مثال نیروهای نظامی توانسته اند که بخش زیادی از زمین های دولتی را که قرار بود در اختیار دهقانان بی زمین قرار گیرند، تصرف کرده و با پرداخت بهائی بسیار نازل آنها را دراختیار ژنرال ها وافسران ارشد وفادار بخود قرار دهد. درحال حاضر سهم ارتش از کل زمین های کشاورزی کشور معادل 12% است که حدود 11،58 میلیون جریب انگلیسی را بالغ می شود. ظواهر نشان می دهد که این سیاست بمنظور خدمت به کلیه پرسنل ارتش واز جمله سربازان اتخاذ شده است. گرچه عمدتا افسران عالی رتبه هستند که از این سیاست چپا ول بیشترین بهره را می برند. اشکال دیگری ازخدمات نیز وجوددارندکه عمدتا درخدمت افسران قرار داده می شود. درمناطق روستائی ارتش زمین هائی را تصرف می کند که نزدیک شاهراه های مراسلاتی قرار دارند تا بدینوسیله مالکین جدید آنها – یعنی ژنرال فئودال ها – راحت تر بتوانند با مراکز اقتصادی وشهر های بزرگ رابطه بر قرار کنند. دیگر تسهیلاتی که دراختیار پرسنل نظامی تازه صاحب زمین شده قرار داده می شود، عبارتند از دسترسی به آب وبرق ارزان وحتی استفاده از سربازان بعنوان کارگر کشاورزی می باشد. اگرچه افسران ارتش موفق به تصرف زمین های کشاورزی زیادی شده اند، ولی مناسبات تولیدی که بر مجموعه این شکل از تولید کشاورزی وجود دارد، نه شیوه سرمایه داری مدرن بلکه عمدتا مناسبات ماقبل سرمایه داری وتقریبا فئودال – نظامی بوده، که درکلیت خود نمی تواند به رشد وارتقاء مناسبات تولیدی درکل اقتصاد کشور کمک کند. این امر بسیار طبیعی بنظر می رسد. چرا که ارتش و ارگان های وابسته به آن اساسا چنین هدفی را دنبال نمی کند. نیروی نظامی مسلط قبل از هر چیز ازاین عمل خود اهداف سیاسی را دنبال می کند، این هدف همانا تقویت قدرت ونفوذ سیاسی ارتش درساختار سیاسی واجتماعی کشور است.






سیاست بده بستان!


پرویزمشرف درطی هفت سال حکومت نظامی خود مشتاقانه این سیاست حاتم بخشی از کیسه مردم به ژنرال های حامی خود را دنبال کرده، وتقریبا به سیاست رسمی حکومت خود تبدیل کرده است.
درپس این حسابگری وبازی سیاسی یک هدف معین دنبال می شود. وآن ایجاد یک قشر وسیع اجتماعی است که بخش تحتانی هیرارشی ارتش راتشکیل داده وعملا بعنوان پایه نگهدارنده اقتدار ارتش عمل می کنند. این قشر وسیع اجتماعی به طرق ووسائل گوناگون حیات خود را وابسته به هژمونی ارتش دانسته ونوعی عقد مودت نانوشته بین آنها وارتش بسته شده است. شرط بهروری از تسهیلات اجتماعی واقتصادی که ارتش ارائه می دهدوفاداری واخوت ونیز پاسداری آنان از اقتدار ارتش درجامعه می باشد. درمقابل ارتش نیز تا آنجائی امکانات خودرا در اختیار آنها قرار می دهد که آنها نسبت به ارتش وفادار وخدمتگذار باقی بمانند.
سلطه نظامیان بر کلیه نهادهای مدنی پاکستان قلب تپندۀ بحران سیاسی جاری و دائمی این کشور است. این عامل بازدارنده نه تنها بخشی از سیاستمداران داخلی کشوررا در موارد ضروری به بازی می گیرد، بلکه درعرصه بین المللی نیز حامیانی برای خود دست وپا کرده است. به این لحاظ این نیروی حریص که همواره درصد د گسترش پایه های قدرت سیاسی واقتصادی خوداست، هیچ هدف و خواسته ای ندارد بجز تحکیم پایه های قدرت خود درجامعه بحران زده پاکستان. و این ریشه اصلی بحران کشور است.
سیاست واقتصاد دررابطه تنگاتنگی بایکدیگر قرار دارند. پی آمد این سیاست مخرب سربر آوردن شبکه ای از ژنرال های ارشد، صاحبان صنایع، تجار، فئودال ها، وبوروکراسی غیر نظامی ونیز غول های وسائل ارتباط جمعی که دراین سال های اخیر به آنها ضمیمه شده اند، شده است. آبشخور همگی آنها بنوعی وبا درجات گوناگون ارتش ودستگاه نظامی است.
ممکن است بخش ها ی معینی از این پارادکس سیاسی - اقتصادی اینجا وآنجا با هژمونی کامل ارتش موافق نباشد، ولی مجبور هستند که بخاطر حفظ موجودیت خوددراین مجموعه باقی مانده وفعالیت کنند. این اختاپوس بازدارنده وسد اصلی رشد ونهادینه شدن واقعی دمکراسی درپاکستان امروز است.



پایان
22 اردیبهشت 1386مصاحبه سردبیر سایت مادرید 11 با دکترماریا استفن و دکتر اریکا چنووت برگردان: م. ح. شوشتري

آیا ترورکارساز است؟
(مقایسۀ اجمالی دو شکل مبارزه مسالمت آمیز و قهرآمیز.)
مبارزه مسالمت آمیز بمثابه یک استراتژی تنها به لحاظ اخلاقی نسبت به رقیب خود یعنی مبارزه خشونت آمیز برتری نداشته بلکه عملا این روش مقاومت هم تاثیر گذارتر و هم عملی تر و نیز مطمئن تر است.
دکترماریا استفن مدیرتحقیقات آموزشی در" مرکز بین المللی جنبش های مسالمت آمیز" ودکتر اریکا چنووت محقق درمورد "موفقیت وشکست اشکال گوناگون مبارزات نیروهای غیر دولتی درمقابل دولت های حاکم" بررسی مشترکی در پروژه ای بنام : " چالش طلبی گولیات : بررسی نسبی موفقیت استراتژیک اشکال گوناگون مبارزاتی ، مسالمت آمیز ومسلحانه - بطور مثال ، جنگ چریکی ، ترور انقلابی ، تروریسم و مبارزه مسالمت آمیز- " انجام داده اند. دراین مطالعه آنها با نگاهی دقیق تربه بررسی این اشکال مبارزاتی و میزان و سطح دستآوردهای آنها پرداخته اند. آنها همچنین تلاش کرده اند تا میزان دستیابی این جنبش ها به اهداف ملحوظ شده در استراتژی مبارزاتی اشان را نشان دهند.
آنها با بهره گیری از یک بانک اطلاعاتی قوی و مطالعه اسناد جنبش های گوناگون موفق به طرح یک سری سئولات کلیدی شدند که بعضا خود به پاره ای از آنها پاسخ داده اند. بطور مثال : آیا موفقیت نسبی مبارزه مسلحانه و یا مسالمت آمیز درپاره ای از کشورها به ماهیت رژیم های حاکم بستگی دارد ( دمکراتیک یا غیردمکراتیک بودن آنها)؟میزان قدرت اقتصادی و ثبات سیاسی دولت حاکم چه تاثیری درسرنوشت این جنبش ها دارد؟ کوتاه و یا طولانی بودن مدت یک مبارزه در شانس پیروزی و یا شکست آن چه تاثیری دارد؟آیا حمایت نیروهای خارجی از مقاومت مسالمت آمیز درمیزان موفقیت آن تاثیر دارد؟
تحقیقات اولیه ماریا واریکا نشان می دهد که استفاده از " سلاح " متمدنانه مبارزه مسالمت آمیز ( بطور مثال بایکوت، اعتصاب، اعتراض، نافرمانی مدنی و ایجاد ساختارهای سیاسی موازی وغیره ) در مقایسه با شکل دیگر مبارزه یعنی بهره گیری از سلاح وجنگ چریکی به مراتب شانس موفقیت بالاتری دارد. آمار وبررسی ها نشان می دهند که حدودا %90 مبارزاتی که بربستر بهره گیری از اشکال مسالمت آمیز مبارزاتی استوار بوده اند به موفقیت دست یافته اند درحالیکه شاخص موفقیت برای جنگ چریکی %50 را نشان می دهد. ترور و جنگ چریکی باعث می گردد که عملا فضای خشونت و سرکوب از طرف دولت ها حدت و شدت بیشتری پیدا کرده و امکان مذاکره سیاسی و چانه زنی با چهره های ستیزه جو هرچه محدودتر گردد. در چنین مواردی دولت های حاکم هرچه بیشتر به استفاده از خشونت متمایل می گردند. استفاده از روش مسالمت آمیز مبارزه گرچه باعث افزایش فشارهای سیاسی از طرف رژیم های حاکم می گردد ولی در مقابل باعث گسترش اختلاف نظر در دستگاه حکومتی شده ضمن اینکه حیطه عملکرد و تاثیر گذاری آن برمردم بسیار گسترده تراست .
درمصاحبه ای که سردبیر مادرید 11 با دکتر استفن ودکتر چنووت انجام داده است، داوید اکرز سئولات زیر را با آنها مطرح کرده است :
مبارزه مسالمت آمیز در گذشته چه دستآوردهائی داشته است ؟
برجسته ترین نمونۀ های کلاسیک جنبش های مسالمت آمیزعبارتند از: جنبش استقلال هند به رهبری گاندی، جنبش " قدرت مردم " درسال 1986 که موفق شد به دیکتاتوری مارکوس درجزایرفیلیپین نقطه پایان بگذارد، جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی، و درسال 1989 جنبش مردمی "ضدکمونیستی" درکشورهای شرق ومرکز اروپا از جمله جنبش همبستگی در لهستان ومتعاقبا جنبش هائی که بعدا به " انقلاب های مخملی" در صربستان، گرجستان، اوکرائین معروف شدند و بالاخره نمونه متاخر آن جنبش انتفاضه در سال 2005 درلبنان هستند.دلائل و مشهوداتی که به ما کمک می کنند تا به این نتیجه برسیم که چرا شانس موفقیت جنبش های مسالمت آمیز نسبت به اشکال مبارزه مسلحانه بالاتر است، اینست که بسیج و ادامه کاری جنبش های مسالمت آسان تر و قابل فهم تربوده و برای رژیم های سرکوب گرهزینه های سنگین اقتصادی وسیاسی را دربر خواهند داشت. بعلاوه مقاومت و استفاده از قهر در برابر این شکل از مقاومت بسیار دشوارترخواهد بود. وقتی که یک نیروی سیاسی رژیمی را با کلیه نهادهای سنتی سرکوب گرش مانند پلیس و ارتش و پلیس امنیتی اش بشکل قهر آمیز به مصاف می طلبد، طبیعی است که رژیم درچنین نبردی درموقعیت بسیار مناسب تری قرارخواهد گرفت. چراکه ارگان های سرکوب برای این امر تعلیم یافته و سازماندهی شده اند. درحالیکه ارگان های سرکوب درمقابل یک جنبش به لحاظ استراتژیک متحد ومسالمت آمیز همان کارآئی را نداشته و هرگونه عکس العمل شدید ازطرف حکومت پی آمدهای سنگین سیاسی دربر داشته و به نوبه خود باعث گسترش آن شده و درعمل برای جنبش منافع استراتژیک به ارمغان خواهد آورد. معهذا هستند بسیاری جنبش های مسالمت آمیز که موفق به دست یابی به هدف های استراتژیک خود نمی شوند. به این لحاظ ما تصمیم داریم هرمورد را جداگانه بررسی کنیم تا علل موفقیت وشکست هرجنبش را جداگانه ارزیابی کنیم. باید توجه داشت که این اولین باراست که چنین تحقیق ومقایسۀ تنگاتنگی درمورد دوشکل مبارزه مسلحانه ومسالمت آمیز و نیز مقایسه نتایج ودستآوردهای تاکتیک و استراتژی آنها صورت می گیرد.
چطور و تاچه حدودی می توان جنبش های مسالمت آمیز و غیرمسالمت آمیز را ازیکدیگر تشخیص داد؟ آیا این دو شکل مبارزه درتنگاتنگ و همکاری با یکدیگر در یک مکانیسم واحدعمل نمی کنند؟ مرز بین همکاری آنها درکجاست؟
بعنوان یک محقق و تحلیل گرلازم است که با تحلیلی دقیق تفاوت های این دو گونه از مقاومت ومبارزه را نشان داد. بطور مثال می توان کنش ها، روش ها و تاکتیک های مبارزه مسلحانه - بطور مثال: تاکتیک ضربه و فرار، از تاکتیک های مبارزه چریکی که عمدتا هدف از بین قرارگاه های نظامی دشمن انتخاب می شود، تاکتیک ترور که معمولا قربانیان از بین شخصیت های غیر نظامی حکومت انتخاب می شود- را انتخاب کرد و با تاکتیک های مبارزه مسالمت آمیز - بطور مثال : تاکتیک بایکوت، اعتراض عمومی درشهرها، اعتصاب، نافرمانی مدنی و نیز تاکتیک عدم همکاری- مقایسه کرده و تفاوت ها و تشابه های نسبی دو روش را با یکدیگر نشان داد. ما با بهره گیری از این روش مقایسه ای قادرخواهیم بود نشان بدهیم که بکارگیری شکل و تاکتیک معینی از یک نوع مبارزه بطور مثال مسلحانه یا مسالمت آمیز درکلیت خود چه تاثیر ونتایجی می تواند درپی داشته باشد. این فقط یک طرح ابتدائی برای کار است ومسلما نمی توان آنرا بمثابه یک روش کامل وعلمی برای بررسی موضوعی به این مهمی تلقی کرد. تحلیل علمی این امر اهمیت فراوان دارد.
دربسیاری از نمونه های جنبش های اجتماعی ما شاهد رونما شدن اشکال گوناگون ولی بهم پیوسته ای از مبارزه - بطور مثال موجی از مبارزه خشونت آمیز و یا ترکیبی از اشکال مبارزات مسالمت آمیز و مسلحانه – بوده ایم . تظاهرچنین درآمیختگی از اشکال مبارزاتی بخودی خود نمی تواند این نتیجه را بدست بدهد که بهره گیری از مبارزه مسلحانه درپیوند با اشکال مبارزه مسالمت آمیز بوده که مارا به دست یابی به نتایج مطلوب درمبارزه کمک کرده است . و یا اینکه به اشتباه فکرکنیم که برای تغییر قدرت سیاسی باید از قهردرپیوند با مبارزه مسالمت آمیز بهره گرفت. و یا اینکه چنین بیاندیشیم که علت به بر نشستن پاره ای از جنبش های اجتماعی بهره گیری از عنصر قهر در پیوند وهمسوئی با اشکال مسالمت آمیز مبارزه بوده است.کاری که ما تلاش می کنیم انجام بدهیم این است که به آن دسته از مبارزات اجتماعی که موفق شده اند روش مبارزه مسالمت آمیز را سیستماتیک بکار بگیرند، نظری دقیق انداخته و نه تنها رابطۀ تنگاتنگ دستآوردهای مبارزه با شکل مبارزه را نشان بدهیم ، بلکه مشخص کنیم که هرکدام از این اشکال مبارزاتی تاکنون چه دستآوردهائی برای جوامعی که مبارزه درآنها جریان داشته ببارآورده اند.
اگر اتخاذ روش های مبارزه مسالمت آمیز درمقایسه با بکارگیری مبارزه مسلحانه دررسیدن به آزادی کارآئی بیشتری دارد، پس چه انگیزه ای درپس توسل به قهر درپاره ای ازجنبش های اجتماعی در دنیای امروز نهفته است؟
من فکر می کنم یک تفکر عمومی دربین نیروهای روشنفکری وجودداردکه معتقد است که اگرقهررا با قهرپاسخ گوئیم، تاثیرآن بیشتراست. به این لحاظ این دسته از روشنفکران مبارزه قهرآمیزرا موثرترین راه مقابله با اشکال گوناگون ستمگری رژیم های سرکوبگر نیروهای اشغالگرخارجی ، تبعیض های سیستماتیک دولتی وستم ملی می پندارند. این تفکر سنتی که دربین پاره ای از روشنفکران وفعالین مسائل اجتماعی رایج است، پیشینۀ تاریخی طولانی دارد. بسیاری از انقلابیونی که به روش مبارزه مسلحانه معتقدند، باور دارند که تنهااز طریق قهر می توان توده های محروم رابر علیه ستم بسیج کرد وتنهااز این راه می توان به نتایج مطلوب دست یافته وپاسخ مناسبی به سرکوب های رژیم های جبارداد. اگرنگاهی به سمبل های انقلابی نیم قرن گذشته بیاندازیم، بلافاصله چهره های مائو و چه گووارا را که کلاشینکف بردوش دارند درنظرمان مجسم خواهد شد. اگر چه از آن دوران چند دهه گذشته است، ولی کماکان کلمه " مبارزه مسلحانه" قدرت و جاذبه ای بسیارقوی تر از واقعیت های ناشی از تاثیرات و نتایج بکارگیری استراتژیکی این شکل مبارزه دارد. برای نشان دادن کارآئی ونتایج واقعی این شکل مبارزه هنوز کارهای تئوریک ومضمونی بسیاری لازم است . درضمن باید توجه داشت که تبلیغات وسائل ارتباط جمعی درجهان امروز خواسته یا ناخواسته به گونه ای است که به اشاعه این درک ازمبارزه کمک می کنند. " تنها با نثار جان و خون خود، رهبری حاصل می شود." این عبارتی است که همواره و درهرگام از مبارزه همراه مابوده و تاثیر روحی کاذب ولی شگرفی برتفکرما داشته است . این عبارت دربسیاری موارد الهام بخش ما بوده و به ما چنین القاء کرده است که تنها ازطریق عنصرقهر است که می توان قدرت رابدست گرفت. تحقیقات ما قصد دارد تا این بینش و درک را به مصاف بطلبد. ماقصد داریم که به دست آوردهای حاصل از این شکل مبارزه بپردازیم.
آیا می توان منکر چندین نمونه موفق از جنبش های مسلحانه درقرن گذشته شد؟
اگرشما به جنگ چریکی درویتنام نگاه کنید، این نبرد تاآنجائی که ویت کنگ ها موفق شدند نیروهای آمریکائی رااز ویتنام بیرون کنندوسپس ویتنام جنوبی را تصرف کنند مبارزه ای موفق بود. همینطوردر نبرد الجزایر نیز تا آنجا که به بیرون راندن نیروهای فرانسوی انجامید، انقلابی موفق بود. ولی حتی درمورد همین موارد به اصطلاح " موفق" نیز باید مکث کرد. این " پیروزی های مسلحانه " به چه بهائی بدست آمد؟ شاید بتوان گفت، و مسلما نیز چنین بوده ، که نیروهای انقلابی موفق شدند با بکارگیری عنصر قهر نیروهای اشغالگررا از کشورخود بیرون برانند و یا سلطه استعماررا براندازند. ولی به چه قیمتی ؟ دقت کنید که چه تعداد جان انسان ها دراین راه تباه شد وچه میزان ویرانی برای این کشورها ببارآمد؟ تنها این پایان کارنبود! بعد از آن پیروزی ها چه برجای ماند؟؟استراتژی هرمبارزه ای باید برپایه محاسبه دقیق بیلان سود و زیان آن درپایان کار بنا شود. آن مبارزه ای که تنها دستآوردش ویرانی و نابودی انسان ها باشد، نمی توان نامی بجز خودکشی سیاسی برآن نهاد.
هدف مورد نظر شما از این گزارش و تحقیق چیست؟ حاصل کارتان را با چه کسانی می خواهید درمیان بگذارید؟
قطعا و دردرجه اول دانشجویان و دانش پژوهان مسائل سیاسی و اجتماعی ، سیاست گذاران وفعالین سیاسی محلی. هدف ما این است تا نشان بدهیم که جنبش های مسالمت آمیز درطی تاریخ هم به لحاظ تئوریک وهم از منظر کنش مبارزاتی خودراغیرقابل انکار، بسیارقدرتمندتر و زیبا نشان داده اند. نماد موفقیت آمیز این جنبش ها وتاثیرات غیر قابل انکار آنها دردگرگونی ساختارهای سیاسی انگیزه اصلی ما دربررسی ومطالعۀ دقیق تر این جنبش های اجتماعی است.درحال حاضر گرایش وعلاقه مندی بسیاری دربین محققین وفعالین مسائل احتماعی و سیاسی و نیز در انستیتوها و دانشکده های " روابط بین الملل" به تحقیق دراین مورد بوجود آمده است. بسیاری معتقد هستند که شخصیت های سیاسی معتقد به مبارزه مسالمت آمیز سفیران دگرگونی های سیاسی هستند. بنابراین باید دستآوردها و فراز و نشیب هائی را که این جنبش های متمدنانه از سرگذرانده اند مورد بازبینی و تحقیق قرار داد.مطالعه دقیق تاکتیک هائی – بایکوت، اعتصاب، نافرمانی مدنی ....- که این گروه های اجتماعی جهت پیشبرد مبارزه خود و فشار آوردن به حکومت ها اتخاذ می کنند، به لحاظ امنیتی نیز مهم است . باید درک روشن و تئوریکی ازاین تاکتیک ها بدست آورد تا درعرصه آکادمیک وآموزشی بکارگرفته شوند . این ضرورت آرام آرام در بسیاری از برنامه های آموزشی صاحبنظران روابط بین الملل جای خود را باز می کند. جنبه ای دیگر نیز دراین بررسی وجود دارد که نباید آن را نادیده گرفت. و آن اینست که درکشورهائی که مبارزه مسالمت آمیز درجریان است ، ممکن است تحت شرایطی این امکان بوجود آید که رهبران جنبش بتوانند با سیاستمداران حاکم به مذاکره بنشینند. و یا حتی درموارد بحرانی نیروهای بین المللی به کمک مبارزین جنبش مسالمت آمیز بشتابند. گرچه این مورد آخری بسیار استثنائی است.برای اینکه جنبش های مسالمت آمیز کارآئی لازم را داشته باشند، قبل از هرچیز ضروری است که این حرکت های اعتراضی بصورت یکپارچه سازماندهی و هدایت شوند. کمک های خارجی بخودی خود نمی توانند بسیج گر و سازمان دهندۀ جنبش باشند. اگر این حرکت های اعتراضی درست سازماندهی نشوند و تنها چشم به کمک های خارجی دوخته باشند، نه تنها کارآئی خود را از دست می دهند بلکه به دینامیسم اساسی جنبش ضربه وارد خواهد شد.