۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

گله‌ای از سر دردمندی با دوستان حزب کمونیست کارگری ایران

گله‌ای از سر دردمندی با دوستان حزب کمونیست کارگری ایران

دوستان ارجمند:

دوستی از شهر مالمو در سوئد برایم نامه‌ای گله‌آمیز نوشت و بحث اعتراضی را مطرح کرد. نوشتهٔ زیر در واقع درد مشترک من با آن دوست است. مشکلی که هموطنان ما در شهر مالمو با آن روبرو هستند ما نیز در شهر گوتنبرگ با آن دست به‌گریبان هستیم. متأسفانه کسانی که اساساً اعتقادی به جنبش سبز، تنوع فکری و مبارزهٔ خشونت‌گریز ندارند با قلدری و بعضاً استفاده از زور خود و شعارهای خود را به حرکت ابتکاری دانشجویان و سایر فعالین سیاسی معتقد به جنبش مسالمت آمیز تحمیل می‌کنند. اوج چنین برخوردهای عمیقاً ستیزه‌جویانه و غیراصولی در چهارشنبهٔ گذشته ۸ جولای بود. در این روز دانشجویان و تعدادی از جوانان ایرانی تبار شهر گوتنبرگ در تداوم حرکت‌های حمایتی خود از جنش مردم ایران در یکی از نقاط شهر اعلام گردهمائی و یا اصطلاحاً جنبش سکوت کرده بودند. متأسفانه درست در زمانی که قرار بود برنامهٔ دانشجویان شروع شود، جمعیتی تظاهر کننده به‌رهبری حزب کمونیست کارگری که سلطنت‌طلبان هوادار رضا پهلوی را در معیت خود داشتند و نیز متأسفانه، متأسفانه تعدادی از هموطنان زردتشتی ما به محل برگزاری گردهمآئی آمدند و بدون کوچکترین احترامی به حقوق شهروندی جمعیتی که در آنجا جمع شده بودند محل را اشغال کردند و با نصب بلندگوی خود با شعار شرم بر کسانی که می‌خواهند از بخشی از رژیم حمایت کنند، به سخنرانی و شعار دادن پرداختند، که البته در پایان به زد و خورد با یکدیگر پرداختند و با دخالت پلیس خاتمه یافت.

دوستان:

من، نویسندهٔ این سطور از جمله کسانی هستم که به دمکراسی و حقوق بشر، حقوق شهروندی و کرامت انسانی اعتقاد دارم. ۴۰ سال از زندگی‌ام گاه فعال و بعضاً در حاشیه در ارتباط با مسائل سیاسی کشورم سپری شده است. چهارشنبهٔ گذشته یکی از روزهای تلخ زندگیم بود. در این روز قلبم شکست و افسرده شدم. سرافکنده در حالیکه اشک در چشم داشتم دوچرخه‌ام را برداشتم و راهی خانه شدم. حرکت قلدرمنشانه و توهین‌آمیز این هموطنان چنان مشمئزکننده بود که احساس کردم آواری از لجن برسرم خراب شده. شاید باور نکنید در مسیر خانه که نسبتاً طولانی بود و از میان جنگل می‌گذشت چندین بار از خشم داد کشیدم. آخر چرا دوستان "مترقی" شما که خود را طلایه‌دار بهروزی و سعادت مردم جهان می‌دانید و آزادی خواهی و برابری طلبی شما از چنان غلظتی برخوردار است که مرزهای جغرافیائی و وطن‌پرستی برای شما پشیزی ارزش ندارد، با هموطنان خود به صرف داشتن اندیشه‌ای متفاوت و یا شاید تنها روشی دگرگونه چنین برخورد می‌کنید؟ استفاده از زور آنهم در کشوری مانند سوئد که حتی به گروهها و احزاب ناسیونالیستی و نژادپرست اجازهٔ فعالیت قانونی داده شده، و حتی پلیس از تجمع آنها حفاظت می‌کند، به چه معنا است؟ شمائی که تحمل چند جوان دانشجو را که همایش سکوت برگزار می‌کنند، آنهم در زمانی که نه در قدرت هستید و نه حتی وزنه‌ٔ سنگینی در معادلات سیاسی و وتوازن نیرو به‌حساب می‌آئید، را ندارید و با آنها چنین می‌کنید، فردای روزی که قدرت را قبضه کنید با مردم و مخالفین خود با چه زبانی سخن خواهید گفت؟
آیا هیچ اندیشیده‌اید که برآیند بـُـردار چنین حرکتی در چه سمتی و کجا پهلو خواهد گرفت؟ آیا هیچگاه توانسته‌اید پاسخی به این سئوال بدهید که ۴۰ میلیون شهروند ایرانی که به پای صندوق‌های رأی رفتند و میلیون هموطنی که این‌روزها در زیر باطوم و ساطور گزمه‌های دیکتاتوری خرد و خمیر و تکه پاره می‌شوند و شجاعانه باز انگشتان خود را در سکوت بلند می‌کنند، در کجای معادلات سیاسی شما می‌گنجند؟ مگرنه این است که این بقول شما تودهٔ کار و زحمت، با انتخاب مبارزهٔ خشونت گریز و براه اندازی جنبش سبز راهی جز خواست شما برگزیده‌اند؟ آیا طبق منطق شما شعار شرمتان باد شامل حال آنها نیز نخواهد بود؟ آخر آنها به دو تن از کاندیداهائی رأی داده‌اند که طبق شواهد موجود تاریخی بخشی از بدنهٔ رژیم را تشکیل می‌دهند. مگر شما در تحلیل‌های سیاسی‌اتان از اوضاع ایران در روزهای قبل از انتخابات معتقد نبودید که احمدی نژاد مهرهٔ سوخته‌ای است و مسلماً نام دیگری از جمله موسوی، بعنوان سوپاپ اطمینان رژیم از صندوق‌های رای بیرون خواهد آمد؟ مگر براساس چنین ارزیابی از اوضاع نبود که به مردم توصیه می‌کردید تا انتخابات را تحریم کنند؟ برای لحظه‌ای بیاندیشید که اگر مردم به توصیه‌های شما عمل می‌کردند و در انتخابات شرکت نمی‌کردند چه اتفاقی می‌افتاد؟ اجازه بدهید من پاسخ بدهم. "رفقا" (در گیومه) اگر مردم به فراخوان شما لبیک می‌گفتند احمدی نژاد بدلیل عدم مشارکت گستردهٔ مردم بعنوان برندهٔ انتخابات بامشروعیت قانونی از صندوق‌های رأی بیرون می‌آمد. کمی منصف باشیم و قبول کنیم که همین رأی مردم بود که نه‌تنها مشروعیت احمدی نژاد بلکه آمرین او یعنی ولی فقیه را نیز به چالشی جدی کشانده است. سئوال این است که عصبیت شما و سمت حرکت‌اتان در دفاع از کی و چه کسانی است؟ جنبش سبز از کاندیداهای مورد نظر خود که بنظر شما بخشی از رژیم است، حمایت می‌کند، شما در کدام سوی این نبرد نابرابر قرار گرفته‌اید؟ دوستان موج نوین جنبش اعتراضی ایران را بی اعتبار نکنید. مجموعهٔ شعارهای این جنبش بر دو اصل مهم (حداقل تا امروز) قانونیت و مدنیت بنا شده‌اند. شما که مجموعه‌ای حدود۱۰۰ کلیپ ویدئوئی از حرکت‌های اعتراضی اخیر در سایت خود قرار داده‌اید، می‌توانید ۴ عدد نشان بدهید که مردم در ایران شعارها و رهنمودهای سیاسی شما را بکار گرفته‌اند؟ به مردم نشان بدهید تا ما هم به صفوف تظاهرات گستردهٔ شما بپیوندیم.

دوستان:
چرا چنین است؟ این خود شیفتگی و قربانی کردن منافع کل جنبش اعتراضی در پای اتوپیای حزبی ریشه در اصل شدن حزب و نفی بیرحمانهٔ حقوق شهروندی ندارد؟ گناه را بگردن دیگران نیاندازید. کرباس کنههٔ فحاشی به اکثریت و حزب توده در بازار سیاست امروز دیگر خریدار چندانی ندارد و نه تنها برای شما بلکه برای هیچ جریان سیاسی دیگری حیثیت و اعتبار سیاسی بوجود نمی‌آورد. فدائیان اکثریت و حزب توده برای خطاهای گذشتهٔ خود هزینه‌های سنگینی را پرداخت کرده‌اند. فراموش نکنیم که بهمان میزان که خط مشی راست به جنبش مردم ضربه زد، چپ افراطی نیز فاجعه آفرید. برای کسب اعتبار سیاسی از حساب خود هزینه کنید و نشان دهید که واقعاً جنبش مردم و سعادت آنها اصل است نه شیفتگی حزبی.

دوستان:

مگر نه این‌است که جنبش خارج از کشور باید پشت جبهه و حامی جنبش در داخل کشور باشد؟ من شک ندارم که قلب همگی شما برای ایران می‌طپد. شک ندارم شما نیز مانند من و بسیاری دیگر از هموطنان ما در خارج که جوانان سی ساله ۳۰ سال پیش هستند، شب‌ها که پس از کار روزانه و شرکت در تظاهرات و گردهمأئی‌ها در جلوی کامپیوتر شخصی خود می‌نشنید و به خواندن انبوه ایمیل‌های دریافت شده می‌پردازید از دیدن ویدئو کلیپ‌های ارسال شده از ایران در خلوت خود گریسته‌اید و یا شاید صادقانه‌ بگویم چون من زار زده‌اید. ولی فراموش نکنیم که می‌توان راه جهنم را با نیت خیر نیز سنگفرش کرد. آنجا که اسیر سبعیت خشک ایدئولوژی بشویم از امروز تا فردا می‌توانند از ما قصابی بسازند. روی سخن من با دوستان ح. ک. ک. است. دوستان شما هر کسی را، از هنرمند و خواننده و نویسنده و اقتصاددان و فیلم‌ساز و فعال حقوق بشری که به این شهر آمد عامل و فرستادهٔ رژیم خواندید. کنفرانس برلین را که از یاد نبرده‌اید؟ همه چیز را سیاه و سفید دیدید. بیائید منصف باشیم و ببینیم که چگونه همان کسانی که بنظر شما فرستادگان فرهنگی رژیم بودند، چگونه در مقابل رژیم سرکوبگر قد علم کردند و با روش خود از حرکت متمدنانهٔ مردم حمایت کردند. آیا برای آنها راحت‌تر نبود تا در کنار دستگاه کودتا قرار گیرند تا از این خوان یغما لقمهٔ چربی برگیرند؟

شما که بدون شک سودای سعادت مردم ایران را در سر دارید و از شعار "جهانی بهتر میسر است " حمایت می‌کنید، شعاری که از جنبش بین‌المللی جوانان بعاریت گرفته‌اید، نمی‌توانید که هستهٔ مرکزی و نقطه قوت مرکزی جنبش جوانان و تهیدستان در سرتاسر دنیا از سی‌تل تا پراگ و گوتنبرگ سوئد را که همانا ماکزیمالیسم در تنوع فکری و حداقل در خواسته‌ها را کنار بگذارید. شما قطعاً به این نکته واقفید. آیا سزاوار است که با چنین عملکردهای قلدرمنشانه فضائی را بوجود آورید که تکرار شعار "نترسید نترسید ما همه با هم هستیم" در خارج از کشور حاصل‌اش عرق شرم و ترس بر پیشانی کسانی چون من و نیز بسیاری از جوانان که با متانت و بردباری هزینه‌های کارهای ناکردهٔ ما را متقبل شده‌اند، بنشیند.

دوستان نگذاریم تا این زنگی مست که در این شب ظلمانی برای مثله کردن سپیدهٔ نور رس مردم جان به‌لب رسیده، ساطور خون چکان را برشال کمر بسته است، بما بخندد. سی سال گذشته تجربیات زیادی به همهٔ ما آموخته است. شک ندارم که شما نیز درس‌های بسیاری از آن فرا گرفته‌اید. تجربیات ناموفق و دردآور نسل‌ما جوانان انقلاب بهمن، بویژه جنبش چپ، را به این جنبش جوان تحمیل نکنیم.بگذارید ناکرده‌ها را به‌انها بیاموزیم نه کرده‌های شرم‌آور را. خطا‌کاران کم نبودند. گر حکم کنند که مست گیرند، در شهر هرآنکه هست گیرند.

دوستان:

همانگونه که خود شما مدعی هستید، که امیدوارم واقعاً درست باشد، بسیاری از مردم به‌رادیوها و تلویزیون شما گوش می‌دهند. خب اگر موافق بودند تاکنون به انبوه رهنمودهای شما عمل کرده بودند. شما که معتقدید جنبش توسط شیخ شیاد و همراهانش به انحراف کشیده شده است، صدا و سیما به اندازهٔ کافی که در اختیار دارید، بیائید و آستین‌ها را بالا بزنید و مردم را به اعتصاب عمومی و یا هر راهکار مبارزاتی مناسبی که خود تشخیص می‌دهید دعوت کنید تا ببینیم چه میزان شعارها و رهنمودهایتان برای مردم فریب‌خورده (البته به‌زعم شما) حجت خواهد بود. بنظر من در طی سی سال گذشته نسلی که بعد از انقلاب متولد شده در سکوت و تحت شدیدترین اشکال سرکوب روش‌های گوناگون اعتراض را ارزیابی کرده و محک زده است. حاصل خوب یا بد این است که در پیش روی ماست. در پس این حرکت میلیونی مطالعه و شعور سیاسی نهفته است، آن را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم. هیچ جامعهٔ متمدنی یک شبه ساخته نشده است. با هم تعارف نکنیم همهٔ انقلاب‌هائی که مدعی و مدافع پر و پا قرص آن بودیم به نتیجهٔ مطلوب نرسیدند و اگر هم پیروز شدند از نهادینه کردن دمکراسی و تحقق همان شعار محوری شما آزادی، برابری عاجز ماندند. چرا؟ مگر نه این است که تغییر زمانی حاصل می‌گردد که توازن نیرو در سطح کل جامعه از پائین تا بالا به تعادل معینی برسد و فکر تغییر به دیسکورس غالب فکر و عمل و گفتمان اکثریت آحاد جامعه تبدیل گردد؟ پس چرا اصرار داریم تا با طرح شعارهای تحمیلی و در بهترین حالت زود رس این حرکت را بتازانیم؟ شما براساس کدام استدلال و تحلیل مدعی هستید که جنبش از رهبری خود، و بقول شما شیخ شیاد و همدستانش، گذر کرده است؟ من ادعا نمی‌کنم که کسانی که امروز در رأس موج سبز قرار گرفته‌اند، توان به انجام رساندن آن را دارند. ولی این را نیز نادرست می‌بینم که ما در خارج از کشور نظرات خود را به آن تحمیل کنیم. این حق مسلم و مشروع شماست تا نظرات خاص خود را داشته باشید ولی تحمیل آن به دیگران و توهین به دگراندیشان حق مشروع شما نیست.

درپایان : هنر سیاست‌ورزی شناخت آنچه که ممکن است و چگونگی دست یافتن به آنها با کمترین هزینه است.

بگذارید ما در خارج از کشور شعار بدهیم: هموطن، هموطن حمایتت می‌کنیم.

تندرست باشید
محمود شوشتری
۱۲ جولای ۲۰۰۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر