۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

موج نوینی در تاریخ ایران: بازگشت به انقلاب و ادامهٔ آن!


موج نوینی در تاریخ ایران: بازگشت به انقلاب و ادامهٔ آن!

فــرد هــالیــدی
برگردان و تلخیص: م. ح. شوشتری


فرد هالیدی:
حکومت ایران تلاش بسیاری کرد تا شاید تظاهرات شهروندان را سرکوب کند.
ولی اعتراضات تاریخی و هوشمندانهٔ مردم آغازگر راهی برای آینده از طریق
نقب زدن و احیای خواسته‌های واقعی انقلاب ۳۰ سال پیش شد.

نزدیک به دوماه از انتخابات ۱۲ جون ۲۰۰۹ ریاست جمهوری در ایران می‌گذرد. انتخاباتی که نتایج اعلام شده از طرف دولت و چگونگی برگزاری آن تظاهرات میلیونی در سراسر کشور را در پی داشت. شاید چنین به‌نظر برسد که گروه مستبد حاکم، تحت رهبری مذهبی آیت‌الله خامنه‌ای و مسئولیت سیاسی محمود احمدی‌نژاد که کشور را اداره می‌کنند توانسته‌اند تا اعتراضاتی را که حاکمیت آنها را به‌چالش کشیده ، عقب رانده و حداقل پیشروی آن را در شرایط کنونی مهار کنند. نیروهای انتظامی، بسیج و سپاه به‌سرکوب توده‌های معترض در خیابان‌ها پرداختند. در آغاز دهها و سپس صدها تن از فعالین و مشاورین کاندیدهای اصلاح طلبان را دستگیر و روانهٔ زندان کردند تا از این طریق فضائی از ترس و ارعاب برکشور حاکم کنند.

نمایش عظیم و حیرت برانگیز اخیر جنبش مردمی، "بهار ایران"، در شرایطی رخ نمود که بسیاری از تحلیل‌گران و ناظرین فکر می‌کردند که جنبش به‌دلیل حاکم شدن شرایط اختناق فروکش کرده است. این خیزش به جهانیان نشان داد که حرکت زنده است. آتشفشان مردمی که باردیگر لجام گسیخت و فوران کرده، برآمد دگر بارهٔ جنبش عظیم بازنگری بود و نشان داد که این موج را علیرغم همهٔ تدابیر شدیداً زیرکانه و سرکوبگرانه سودای باز ایستادن در سر نیست. خروش آشکار صدها هزار نفر از حامیان رهبران اپوزیسیون در همایش نماز جمعه ۱۷ جولای ۲۰۰۹ در مصلای دانشگاه تهران نمایشی از نوک کوه یخی از خشم سهمگین و فروخته‌ای بود که در عمق نهان و زنده است. در همایش نماز جمعه مردم به‌سخنان هاشمی رفسنجانی یکی از مدیران بانفوذ نظام گوش فرا دادند که خواستار آزادی کلیهٔ بندیان اعتراضات اخیر بود. طرح چنین خواسته‌ای در شرایط حساس کنونی که جناح‌های درونی رژیم و نیز میلیون‌ها شهروند ناراضی ایرانی برای گام‌های تعیین‌ کنندهٔ دیگری خیز برداشته‌اند، اهمیتی ویژه دارد. اگر تجربیات گذشته و نتایج حاصل از آنها را بخواهیم ملاک قضاوت قرار دهیم باید اذعان داشت که سرکوب و خشونت عریان دولتی نشان از این دارد که این تازه آغاز راه است. چنین ترفندهائی در تاریخ چند دههٔ تاریخ ایران کم‌سابقه نیست. چه در زمان حکومت شاه و چه در فازهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی ایران ما شاهد بوده‌ایم که فعالین جنبش اعتراضی در زندان‌ها تحت شدیدترین اشکال شکنجه‌های غیرانسانی قرار گرفته‌اند تا شاید آنها را مجبور به شرکت در "مصاحبه‌های" تلویزیونی بنمایند: عملی که آگاهانه و هدفمند بمنظور تحقیر آنها صورت می‌گیرد و معمولاً این هدف دنبال می‌شود تا قربانیان را مجبور کنند "حقیقت" را گفته و به مردم اعلام کنند که آنها "عوامل اجرائی توطئه‌های قدرت بیگانه" بوده‌اند. ولی حقیقت این است که دست یازیدن به چنین روش‌های ترور و ارعابی تأثیری معکوس بر افکار معترضین داشته و به نیروی ضد خود تبدیل می‌گردد. شنیع‌ترین فاز چنین اعمالی آنچه است که در پی فاز بازداشت‌ها، شکنجه‌ها و رفتار تحقیرآمیز خواهد آمد. چنین اعمال ناشایستی در گذشته در فاصلهٔ بین سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱، که در طی آن بسیاری از فعالین لیبرال و گروه‌های چپ سرکوب شدند نیز صورت گرفت. در طی آن سال‌ها نیز بسیاری از خبرنگاران خارجی از ایران اخراج شدند تا توجه افکار عمومی جهان را منحرف کرده و با خیال آسوده به‌کشتار مخالفین در زندان‌ها بپردازند. در گذشته قتل عام مخالفین در پی دادرسی دادگاه‌های نمایشی و تحت نام "محاربه با خدا" و یا در زمان شاه تحت پوشش "فرار از زندان" صورت گرفت.

دیالکتیک انقلاب:

بسیاری از کسانی که با تاریخ مدرن ایران آشنائی دارند، از جمله شهروندان ایران و یا کسانی مانند من که وقایع سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ را از نزدیک شاهد بودند، که به روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی منجر شد، بخوبی بخاطر دارند که در آن زمان نیز جنبش رنگین‌کمان بود و اندیشه‌ها و طرز فکرهای متفاوتی بموازات یکدیگر در حرکت بودند و جنبش در درون خود مجموعه‌ای از دل‌نگرانی‌ها، اخطارها و اختلاف نظر را با خود حمل می‌کرد. درست مانند آنچه که تا مقطع انتخابات جون ۲۰۰۹ شاهد آن بودیم. امروز نیز علیرغم اینکه ترکیب جنبش چه در رنگ پوشش، شعار و تدقیق خواسته‌ها از یکدیگر فاصله دارند و گوناگون هستند، ولی با کمی دقت مشاهده خواهیم کرد در قلب و جوهر واقعی همهٔ گرایش‌های مختلف این حرکت مردمی یک خواست مشابه و یگانه را دنبال می‌کنند.

تلاش با هدف سرکوب و قبل از هرچیز تحقیر حرکت‌های مسالمت‌آمیز و خواسته‌های دمکراتیک دگراندیشان و غیرخودی‌ها از همان ماه‌های آغازین حیات جمهوری اسلامی آغاز شد. آنها در تابستان ۱۹۷۹ در زمانی که نیروهای لیبرال و چپ در تلاش بودند تا از آزادی مطبوعات، حقوق زنان و اقلیت‌های قومی و مذهبی دفاع نمایند تحمل‌اشان تمام شد و معترضین با تظاهرات دستجات حزب‌الله و طرفداران متعصب آیت‌الله خمینی و نیز سپاه تازه تأسیس شدهٔ پاسداران انقلاب اسلامی روبرو شدند. این نیروها از همان روزها نشان دادند که تحمل چنین خواسته‌ها و حقوق دمکراتیکی را ندارند.

در ماه اوت ۱۹۷۹ زمانی که یکی از پاسداران انقلاب بهمراه تعدادی از همکاران خود برای بستن روزنامهٔ مستقل آیندگان به دفتر آن نشریه مراجعه کرده بودند، من نیز در آنجا حضور داشتم. وقتیکه ازپاسدار مسئول آنها سئوال کردم که چرا اینکار را می‌کنند؟ پاسخ شنیدم "ما از انقلاب و دستآوردهای آن دفاع می‌کنیم". من جواب دادم "در این‌صورت چرا روزنامه را تعطیل می‌کنید؟" پاسدار جواب داد: "این روزنامه کثافت است و باید تعطیل گردد". در جواب من که گفتم بیش از دو میلیون نفر این روزنامه را می‌خوانند او گستاخانه اظهار داشت: "خوب در این‌صورت این دو میلیون نفر هم کثافت‌هائی بیش نیستند". در آن‌ روز بار فرهنگ سیاسی سپاه پاسداران انقلاب را به‌تجربه دریافتم.

اگر قبول داریم که همان روحیه و فرهنگ سیاسی که از همان دوران آغازین حیات جمهوری اسلامی وجود داشته، امروز نیز بر مردم و جنبش عظیم توده‌ای در ایران سایه انداخته بنابراین باید جنبه‌های دیگر و پی‌آمدهای چنین فرهنگی را نیز قبول کنیم. درست مانند جنبش‌هائی که قوانین سخت‌گیرانه و ظالمانهٔ کمونیستی در اروپای شرقی را پس از ۱۹۴۵ به چالش کشیدند. چنین تشابهی واقعی بوده و در بطن خود هم از نظر جوهر اجتماعی و نیز موزائیک رنگارنگ ومتنوع آن دارای همان مضمون است.

نگاهی به فراخوان‌های اولیهٔ این جنبش نشان می‌دهد که مجموعهٔ شعارها و مطالبات مطرح شده بازآوائی مدرن از خواسته‌هائی هستند که از انقلاب مشروطیت ایران در سال ۱۹۰۶ سرچشمه گرفته‌اند. هرآنچه که کاندیدهای اپوزیسیون از جمله میرحسین موسوی مطرح و در مجموعهٔ اعتراضات و چند تظاهرات‌ گسترده تکرار گشت، در مضمون خود چیزی بجز طیف وسیعی از حقوق فردی، اجتماعی و آزادی نشریات و رسانه‌های جمعی و تجمعات نیست. امری که از شعارهای مقدم انقلاب بهمن ۵۷ نیز بوده است.

امروز می‌توان گفت که جمهوری اسلامی ایران درست مانند حکومت‌های کمونیستی در آن سال‌ها مشروعیت و باورمندی ایدئولوژیک خود را در نزد مردم و بویژه اقشار تحصیل کرده و با فرهنگ جامعه از دست داده و بنابراین راه را برای اضمحلال و سقوط خود گشوده است. در جون ۲۰۰۹ تظاهرکنندگان در ایران دیگر شمایل‌های امامان شیعه (حضرت علی و یا امام رضا) را حمل نمی‌کردند. آنها دیگر سرودهای مذهبی را هم‌صدائی نمی‌کردند. حتی دگراندیشان معترض نیز پوسترهای لنین، مائو و یا چه‌گورا را در دست نداشتند. توده‌های معترض همانند مردم کشورهای اروپای شرقی که کمونیسم را به‌چالش کشیدند، بخشی از پدیده‌ای که یورگن هابرمس (Jurgen Habermas) فیلسوف و جامعه شناس آلمانی در سال ۱۹۸۹ آنرا بخشی از "انقلابی که در راه است" نامید، می‌باشند. اعتراضی که می‌خواهد بخشی از دنیای مدرن باشد. و در تلاش است تا کشورش نیز جایگاه و مشارکت بحق خود را در توسعهٔ شتابان دهکدهٔ جهانی پیدا کند. در دههٔ ۱۹۸۰ میلیون‌ها شهروند کشورهای اروپای شرقی و مرکزی ضمن ابراز نارضایتی خود خواسته‌هائی را مطرح کردند که بسیار فراتر از ایجاد پاره‌ای رفرم‌ در درون ساختارهای موجود کمونیسم دولتی بود. شهروندان تظاهرکنندهٔ ایرانی نیز در جون ۲۰۰۹ در رفتار متمدنانهٔ خود برنامه‌ای شفاف را ارائه داده‌اند که دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر چه در ابعاد ملی و نیز بین‌المللی از آنچه که پیشینیان آنها در دهه‌های پیشین مطرح کردند، دارد. کسانی که در عصر بیداری و آگاهی رشدیابنده از دنیای پیرامونی، وجود اینترنت و همگانی شدن واقعی اطلاعات متولد شده‌اند یقیناً مطالباتی بسیار فراتر از مجموعهٔ ظلم و سرکوبی که در طی این سال‌ها حکومت جمهوری اسلامی به آنها تحمیل کرده است، خواهند داشت.

تنها بدیل ممکن:

وقایع اخیر ایران بر یکی از تضادهای پنهان در نظام موجود در ایران روشنی می‌افکند.شاید در اینجا مناسب باشد تا به نقل قولی از لنین در مورد پیش شرط‌های لازم برای تحقق موفقیت‌آمیز یک انقلاب اشاره کنیم. او برای هر انقلابی دو پیش‌شرط قائل بود. شرط اول ــ که اغلب به آن اشاره می‌شود ــ این است که مردم دیگر نمی‌خواهند و نمی‌توان چون گذشته بر آنها حکم راند. دومین پیش شرط به نظر لنین، که در بسیاری مواقع نادیده گرفته می‌شود، اگرچه اهمیت یکسانی چون عامل اول دارد، این است که حکومت‌گران نیز نتوانند مانند گذشته حکمرانی کنند.

با نگاهی دقیق به وقایع و تنش‌های سخت جاری در ایران ۲۰۰۹ مشاهده خواهیم کرد که هردو پیش شرط فوق در ایران موازی ودر کنار هم در حرکت‌اند. موفقیت میرحسین موسوی در تأثیر گذاری و بحرکت در آوردن جنبش مردمی اخیر در طی هفته‌های پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری مولود همگرائی سه فاکتور کلیدی بوده است:

· رشد نارضایتی گسترده در بین توده‌های مردم که براثر عملکرد نادرست جمهوری اسلامی در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوجود آمده است.
· بیزاری عمیق از سمت و سوی سیاست‌های ویرانگر اقتصادی و سیاسی دولت محمود احمدی نژاد پس از به‌قدرت رسیدن او در جون ۲۰۰۵.
· وقوع پاره‌ای حوادث و رویدادها در کوتاه مدت و در روزهای قبل از انتخابات (ازجمله بیزاری مردم از شیوه و فرهنگ گفتمانی احمدی نژاد در طی مناظره‌های تلویزیونی با موسوی و بهره‌گیری خلاقانهٔ اپوزیسیون از سیستم پیامک، فیس‌بوک و سایر اشکال اطلاع رسانی).

ماهیت و مضمون واقعی تضادهای جناح‌های موجود در درون نظام اسلامی را به‌دشواری می‌توان توضیح و تعریف کرد. اگرچه وجود چنین جناح‌هائی واقعی و کاملاً ملموس است. میدان وقایع هفته‌های اخیر ایران صحنهٔ نمایشی را می‌ماند که تنها پاره‌ای از بازیگران آن در پرتو روشنائی سکوی نمایش قرار دارند و بقیهٔ بازیگران در تاریکی ایفای نقش می‌کنند. به‌موازات اعتراضات و روندهای جاری که ما روزانه شاهد آن هستیم، حرکتی در درون و در زیر پوست نظام در جریان است که به همان میزان اهمیت دارد و عمل می‌کند. روندی که معمولاً بچشم نمی‌آید و اغلب در سایه قرار می‌گیرد. این حرکت چالش بین بخشی از کنشگران سیاسی و روحانیت است. در کل می‌توان گفت که گروه کوچکی از روحانیت شیعه ۵۰۰۰۰ معمم، سیاستمدار و تاجر با امکانات ویژه و حق بهره‌وری و رانت‌خواری از درآمدهای سرشار نفت، گاز و بازرگانی خارجی در مجموع خود قشر جدیدی را تشکیل داده‌اند که بمثابه گروه و یا قشر حاکم بر ایران امروز محسوب می‌شوند.

چنین شکاف‌هائی آنجا آشکار می‌گردد که ما در طی هفته‌های بحران شاهد هستیم که رؤسای جمهور دوره‌های گذشته هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی با روحانیون مقیم شهر مذهبی قم به رایزنی می‌پردازند، تا با شبکهٔ سیاسی کشور. ولی اینکه آیا دامنهٔ چنین شکافی به ارگان‌های نظامی و امنیتی کشور مانند سپاه، ارتش و نیروهای امنیتی و انتظامی کشور کشیده شده است، روشن نیست. روند تحولات سیاسی حداقل در شرایط کنونی نشان از آن دارد که بلوک خامنه‌ای ــ احمدی‌نژاد در تلاش است تا کنترل این ارگان‌ها را در دست داشته و از آنها بعنوان بازوی اعمال قدرت خود استفاده کند. گزارشات و اخبار رسیده از قم حاکی از آنست که رژیم حاکم از کلیهٔ ابزارهای قدرت خود بهره می‌گیرد تا اکثریت قاطعی از روحانیون شهر قم را در کنار خود داشته باشد. در این رابطه از هزینه کردن پول و در اختیار قراردادن خدمات و امکانات زیستی و درمانی رایگان به آنها دریغ نکرده است.

بعقیدهٔ من تنها با تکیه برفرض اول خطاست چنانچه پنداشته شود که تظاهرات و اعتراضات پس از انتخابات خرداد به تنهائی آغازگر مرگ جمهوری اسلامی است. عامل دوم شرط تکمیل کنندهٔ چنین روندی است. پشتوانهٔ چنین ادعائی وقایع سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ می‌باشد. در این دوره آیت‌الله خمینی و حامیانش با مشکلات بسیار گسترده‌‌تری روبرو بودند. بسیاری به این باور رسیده بودند که سیستم در حال فروپاشی است. ولی واقعیت خلاف آنرا ثابت کرد، و دیدیم آیت‌الله خمینی با بسیج طرفداران متعصب خود و نیز با بهره‌گیری از سرکوب بیرحمانه و شدید مخالفین موفق شد تا بحران را از سر بگذراند.

فازهائی که انقلاب از سرگذرانده است آموزه‌های گوناگون و معینی را به‌ما می‌دهد. تعداد بسیار کمی می‌توانستند تصور کنند رژیم شاه که از حمایت بین‌اللملی برخوردار بود و ارتشی مدرن مرکب از ۴۰۰۰۰۰ پرسنل نظامی در اختیار داشت در طی چند ماه در مقابل تظاهرات آرام و غیرمسلحانهٔ مردم به زانو در بیاید.
.
.
.
.
راهی که آغاز شده:

علیرغم اینکه در شرایط فعلی تشخیص سرشت واقعی تنش‌های درونی و نیز سرنوشت جمهوری اسلامی دشوار است، معهذا می‌توان این واقعیت را بیان کرد که تظاهرات و اعتراضات پس از انتخابات پنجره‌ای جهت نگرش به فضای واقعی سیاسی ایران در برابر چشم جهانیان گشود. نکته مهم اینکه اعتراضات نقبی بود به تاریخ نهفته و میراث سی سالهٔ مدفون شدهٔ انقلاب سال ۵۷، که آنرا باردیگر به سطح کشانده و مجموعهٔ خوانش‌ها و ترجمان رنگارنگی را که از انقلاب وجود داشت در معرض دید همگان قرار داد. بزرگترین دستآورد این اعتراضات زیر سئوال بردن مشروعیت حاکمان فعلی و قرائت آنها از انقلاب و اهداف آن است.

چپ‌های مارکسیست سال‌ها مدعی بودند که انقلاب آنها توسط آیت‌الله خمینی و روحانیون حامی او دزدیده شده است. طرح چنین بحثی موضوع دیگری را که دارای اهمیت بیشتری است را در سایه قرار می‌دهد. موضوعی که جوهر اصلی اعتراضات و حرکت‌های مردم برعلیه شاه و حامیان آمریکائی او را پنهان می‌کند. اعتراضات ضد شاه در مضمون خود خصلتی بسیار ملی‌گرایانه و آزادی خواهانه داشتند.

تظاهر کنندگان سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ نه تنها خواهان طرد و محو دیکتاتوری شاه بودند، بلکه مخالف جایگزینی آن با هرنوع استبداد دیگر و از جمله شکل روحانی و مذهبی آن بودند. مردم در طی اعتراضات خود همواره بر دو شعار محوری تأکید داشتند. "استقلال" و "آزادی". بسیاری از چهره‌های سرشناس سیاست آن روز ایران به اشکال مختلف از چنین خواسته‌هائی دفاع می‌کردند. از جملهٔ این آکتورهای سیاسی می‌توان از آخرین نخست‌وزیر لیبرال شاه، شاپور بختیار نام برد که در واپسین روزهای حکومت شاه تلاش کرد تا با گذاری مسالمت آمیز حکومتی دمکراتیک را پی افکند. او در اوت سال ۱۹۹۸ در پاریس ترور شد. از چهره‌های دیگر آیت‌الله حسینعلی منتظری، جانشین برگزیدهٔ ولی فقیه (آیت‌الله خمینی) است. او نیز بدلیل انتقاداتش از کنترل حکومت توسط روحانیت و سرکوب دگراندیشان و از جمله لیبرالهای طرفدار دکتر محمد مصدق که متهم به سازماندهی اعتراضات برعلیه سانسور شده بودند، از مقام خود خلع ید شد و مجبور شد تا شش سال از زندگی خود را در حبس خانگی بسر برد. چنین عملکرد رهبران ایران تشابه نزدیکی با اقدامات لنین و بلشویک‌ها دارد که نه‌تنها موفق شدند طرفداران تزار و ارتش سفید، بلکه لیبرال‌های روس، سوسیال‌دمکرات‌ها و منشویکها را کنار زده و حکومت بلشویکی خود را برقرار کنند. آیت‌الله خمینی نیز با هوشیاری موفق شد تا با بهره‌گیری هوشیارانه از نفوذ معنوی و سیاسی خود نه تنها مخالفین سیاسی خود را به حاشیه براند و آنها را مجبور به سکوت کند، بلکه تاریخ مبارزاتی چند دههٔ کشور را که متعلق به کل ایرانیان بود را به‌حساب خود و هوادارانش ثبت نماید. به‌این اعتبار باید اذعان داشت که تلاش و مبارزهٔ شهروندان شجاع ایرانی که تحت شدیدترین شرایط سرکوب در جون ۲۰۰۹ به خیابان‌ها آمدند تا با اعتراضات متمدنانه و مسالمت‌‌آمیز خود حقوق شهروندی و دستآوردهای بغارت رفتهٔ خود را بازپس بگیرند، دارای اهمیتی فوق‌العاده تاریخی و مهم است. تلاش آنها در درجهٔ اول معطوف باز تولید و احیای آرمان‌های واقعی انقلاب بهمن ۵۷ که همانا "استقلال" و "آزادی" می‌باشد.

جنبش اعتراضی کنونی در واقع فصل نوینی در تاریخ ایران گشوده است که با الهام از گذشتهٔ پرخروش برای آیندهٔ خردمندانه خیز برداشته است. از دیگر شعارهای گُــُـردنامهٔ حماسه آفرین خروش مردمی انقلاب بهمن "مرگ برفاشیسم" و "مرگ برارتجاع" بود. چنین شعارهائی در اعتراضات جاری در قالب "مرگ بر دیکتاتور" پژواک یافته، که در واقع نشان از آگاهی مردمی از مرگ عوامفریبی گروه ارتجاعی حاکم دارد. مردم ایران و دوستداران آنها در سرتاسر گیتی امیدوارند که چنین روزی دیر یا زود فرا برسد.

۸ اوت ۲۰۰۹
ترجمه وتلخیص: م.ح. شوشتری

این مطلب را می‌توانید در سایت شخصی مترجم نیز مطالعه کنید:

http://www.eyghaz-mahmoud.blogspot.com/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر