معـرفـی کتـاب: به بهانه برگزاری فـــورم اجتماعی اروپـــا: (۱۷ تا ۲۱ سپتامبر در شهر مالمو ـ سوئد)
خوشحال هستم که پس از ۱۱ ماه تلاش ترجمه جلد اول کتاب موقعيتی طلائی اثر هانس ابراهامسون، محقق و پژوهشگر مسائل صلح و توسعه و از فعالين جنبش اتــک سوئد را به اتمام رساندم. لازم است در اينجا از کمکهای بيدريغ دوستان بويژه آقايان نقی حميديان و نشانی عزيز در تصيح بخشهای ترجمه شده تشکر کنم. اميدوار هستم که در طی چند ماه آينده ترجمه جلد دوم اين کتاب را بپايان برسانم. قابل ذکر است که اين ترجمه کماکان نياز به ويراستار نهائی دارد. لذا اميدوارم که دوستان صاحبنظر و آگاه به مسائل اقتصاد سياسي، بويژه صاحبنطران در مقوله گلوباليزاسيون و جنبشهای سياسی اجتماعی دو دهه اخير در تصيح نهائی آن به من کمک نمايند. کتاب "مــوقعيتـی طــلائی" در سال ۲۰۰۲ در ۴۰۰ صفحه برای اولين بار در سوئد انتشار يافته است. موضوع اصلی بحثی پيرامون تئوری و استراتژی جهانی شدن و فراهم شدن امکانات نوين برای مانورهای سياسی و نيز رشد و گسترش جنبش عدالتخواهی و برابری طلبی بينالمللی تحت شعار "جهانی بهتر ميسر است" ميباشد. از آنجائيکه موضوع کتاب خلاصه و مفيد در مقدمه آن توسط خود نويسنده توضيح داده شده است، لذا ضرورتی در توضيح اضافه احساس نميکنم. مطالعه اين کتاب را به کليه دوستان علاقمند به مسائل نظری توصيه ميکنم. جنبشهای نوين اجتماعی در طی دو دهه گذشته رشد فزايندهای داشتهاند. جوانان آگاه در کشورهای شمال و صنعتی همگام با کنشگران سياسی و اقتصادی و تهيدستان کشورهای جنوب نظم حاکم بر سيستم اقتصادی جهان و ديسکورس هژمون آن، يعنی شيوه تفکر آمريکائی را به چالش کشيدهاند. صدای اعتراض منتقدين به سيستم گلوباليزاسيون در خيابانهای سيتل، فلورانس، پراگ و گوتنبرگ و اين روزها در شهر مالمو، کشور سوئد خواب خوش را برچشمان نزديک بين سياستمداران کشورهای بزرگ صنعتي، اتحاديه اروپا، مديران بانک جهانی و صندوق بينالمللی پول حرام کرده است. برگزاری فورم اجتماعی جهان در پورتالگر بموازات و بديل فورم اقتصادی جهان که توسط کنشگران شرکتهای ترانسناشنال، سياستمداران کشورهای صنعتی و آکادميسينهای دستچين شده حامی آنها صورت ميگيرد، ابعاد نوينی يافته و دامنه آن به مناطق و کشورهای ديگر جهان نيز کشيده شده است. فورم اجتماعی اروپا که اين روزها (۱۷ تا ۲۱ سپتامبر) در شهر مالمو در کشور سوئد برگزار ميشود تجمعی از جنبشهای نوين سياسی و اجتماعی است. شرکت کنندگان در اين همايش طيف وسيع و متنوعی از جنبشهای اجتماعی مدرن را بنمايش ميگذارند. جنبش زنان، محيط زيست، مبارزه با فقر و بيعدالتی گسترده در سطح بينالمللی از جمله اين نيروها هستند. شعار حداقل پلاتفرم و حداکثر تنوع کارپايه اين همايش است. برای آگاهی از برنامههای فورم ميتوان به تارنمای زير مراجعه کرد. www.attac.se در خاتمه اميدوارم در طی هفته آينده متن کامل جلد اول کتاب "مــوقعيتی طــلائـی" را در سايت شخصی خودم قرار دهم تا در اختيار کليه علاقمندان قرار گيرد. آدرس سايت: www.talaash.se م. ح. شوشتری هانس ابراهامسون: مــوقعيتــی طــلائــی بحثی پيرامون تئوری و استراتژی جهانی شدن "جهانی بهتر ميسر است" برگردان: م. ح. شوشتری مقدمه: معروف است که ميگويند در شبنمی ميتوان جهانی را ديد. اين مثال جدا از اينکه در کدام نقطه از جهان باشيم صادق است. واشنگتن، ماپوتو و گوتنبرگ و پورتو الگر چهار نقطه از جهان هستند که در آنها چهار واقعه با مضمون سياسي، اتفاق افتاده است که ما در اين کتاب بدفعات به آنها اشاره خواهيم کرد. واشنگتن پايتخت و مرکز اقتصاد سياسی بينالمللی و نظم نوينی است که در کنفرانس برتون وودز در پايان جنگ جهانی دوم پيريزی شد. در آنجاست که ساختارها و قوانين اقتصاد جهانی و اشکال همکارىهای بينالمللی رقم ميخورد و به اجراء درميآيند. برچيدن سيستم آپارتايد در آفريقای جنوبی يکی از آن پيششرطهای ضروری برای دگرگونی ساختاری در اين کشور بود. مکان سوم مورد نظرما گوتنبرگ است که درآنجا ناآراميهای خشنی در زمان نشست اجلاس سران کشورهای اتحاديه اروپا بوقوع پيوست. وقايع اين شهر بيانگر اين بود که جنبش منتقدين سيستم جهانی شده تحت اداره شرکتهای بزرگ به رو در روئی با آن، از طريق بحث و انتقاد وحتی در مواردی با استفاده از خشونت، برخاستهاند. و بالاخره کنفرانس بينالمللی مسائل اجتماعی که در شهر پورتو الگر کشور برزيل برگزار شد نشان داد که جنبشهای نوين سياسی اجتماعی در جهان امروز در تلاش هستند تا از طريق تبادل نظر به پلاتفرمهای مشترک و متحدکنندهای برسند تا از اين طريق بتوانند به عزيمتگاهی برای بهوجود آوردن امکان پيريزی جهانی بهتر دست يابند. اگر بخواهم با زبان عاميانه توضيح بدهم راست اين است که موضوع اين کتاب مانند داستان دو آسانسوراست. طی سالهائی که در دانشکده صلح و توسعه دانشگاه گوتنبرگ در مورد تضادها و همکاری در جهت توسعه بينالمللی تدريس و تحقيق ميکردم نمونههای بسياری روبرو شدم که مرا متقاعد کرد که انسانها ميتوانند برشرايط زندگی خود تأثير بگذارند و مسير آنرا در سمت رشد و توسعه تغيير دهند. در مواقعی احساس کردهام که در آسانسوری در کنار مردمی يکپارچه قرار گرفتهام که مرا از باتلاق فلاکت همراه خود بيرون کشيده وبالا بردهاند. ما در سوئد با صرف نيرو و هزينههای هنگفت انسانی و مالی از طريق سياست کمکهای بلاعوض توانستهايم تا حدی به صعود اين آسانسور کمک کنيم. اما در اين اواخر متوجه موضوع آزاردهندهای شدم. صدائی آرام و دلخراش از بيرون آسانسوری که من در آن هستم بهگوش ميرسد. با کمی دقت متوجه شدم که آسانسوری که من در آن هستم آرام آرام بسمت بالا در حرکت است، ولی در عينحال خود اين آسانسور در آسانسوری بزرگتر، شبيه آسانسورهای حمل و نقل بار، قرار گرفته است که خارج از اراده ما به آرامی بهسمت پائين در حرکت است. اين آسانسور بزرگ همان قوانين بازی و نظم موجود و شرايط همکاری حاکم بر اقتصاد بينالملی است، که ما را بهسمت پائين سوق ميدهد. با مشاهده چنين پديدهای بود که بهفکر افتادم در مقابل اين آسانسور غول پيکر که خارج از ارادهامان ما را با خود بهپائين ميبرد چه بايد بکنيم؟ پس از مدت کوتاهی مشاهده و تفکر متوجه شدم که من تنها نيستم که چنين فکر ميکنم. در اواسط دههٔ هفتاد رئيس جمهور وقت الجزاير هواری بومدين(۱) فراخوانی جهت تلاش در برقراری نظم نوين اقتصاد بينالمللی (ان، اي، ائي، او)(۲) صادر کرد. در پس اين فراخوان بيشتر کشورهای فقير جنوب که در سال ۱۹۵۴ در باندوگ جنبش عدم تعهد را بوجود آوردنده بودند تا راه سومی برای توسعه کشورهای خود جدا از واشنگتن و مسکو بوجود آورند، قرار داشتند. اين کشورها عمدتاً کشورهائی بودند که به آنها امکان شرکت در کنفرانس برتونوودز، که در آن نظم جديد اقتصاد بينالمللی بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، داده نشده بود. در واقع اينها کشورهائی بودند که پيآمدهای زيانبار اين کنفرانس را متحمل شدند. الجزاير نيز از اين پيآمدهای مصيبتبار اقتصادی بينصيب نماند. اين کشور عليرغم ثروتهای بيکران طبيعی خود از جمله منابع سرشار نفت و گاز طبيعي، تجربه تلخی از فشارهای مالی و تکنولوژی داشت، که حاصل و پيآمدهای اقتصاد وابسته آن بود. دشواريهای ناشی از وابستگی اقتصاد اين کشور بگونهای بود که تقريباً امر نوسازی و مدرنيزه کردن تکنولوژی و ساختار توليدی بجا مانده از استعمار را ناممکن ميکرد. معضلی که بسياری از کشورهای جهان سوم در آن دوره با آن دست بهگريبان بودند. ناگفته نماند که تعدادی از شخصيتها و آکتورهای بزرگ سياسی در جهان غرب نيز بخاطر منافعشان از اين فراخوان حمايت ميکردند. جنبش اتحاديهای و بخش ميانی مؤسسات صنعتی با مآلانديشی بخوبی تشخيص داده بودند که روند توسعهٔ ناهمگون و نابرابر بين کشورهای فقير جنوب و ثروتمند غرب تنها و تنها خواست اقتصاد بازار است. با ابتکار داويد راکفلر(۳)، بهعنوان پاسخ ايالات متحده به خواست مارکوس والنبری(۴) کميسيونی تشکيل شد که به کميسيون سه جانبه (۵) معروف شد. جيمی کارتر بعنوان رئيس اين کميسيون در آمريکا کانديد شد. اين کميسيون روابط و بندهای ارتباطی محکمی با سوسيال دمکراسی اروپا بويژه در آلمان داشت. و بهاعتبار وجود اين پيوندها بود که مدتی بعد بصورتی غيرهمنتظره روبرت مک نامارا(۶) پيشنهاد ايجاد کميسيون برانت(۷) را به ويليبرانت و جوليوس نيرره و اولاف پالمه بعنوان آکتورهای اصلي، داد. انگيزه تشکيل اين کميسيونها درک اين موضوع بود که سرنوشت مختوم شمال و جنوب بصورتی اجتناب ناپذير بهم گره خورده و در واقع هردو بريک کشتی سوارند. هدف اين بود تا زمينههائی را فراهم کنند تا به بحث شمال و جنوب ختم شود. عاجلترين مسائلی که پيشرو بود در درجه اول بخشودگی قروض کشورهای جنوب جهت مهيا کردن شرايط برای ارائه کمکهای مورد نياز توسعه اقتصادی بود. هردو فاکتور فوق پيش شرط اصلی استفاده بهينهتر از منابع مواد خام جهان و بويژه در کشورهای جنوب بود. مشکل اصلی پيشرو کمبود سرمايه مالی بود. دولتها دراين رابطه مهمترين طرف همکاری جهت توسعه اقتصادی محسوب ميشدند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- Houari Bomedinne, 2- NIEO- Ny Ekonomisk V�rldsordning 3- David Rackefeller 4- Marcus Wallenberg 5- Trilaterala 6- Robert Mc Namara 7- Brandt Kommissionen پنج سال بعد در سال ۱۹۸۲ طی اجلاس سران کشورهای سازمان ملل متحد در کانکيون(۱) مکزيک تمام اميدها برای کمک به جنوب و ايجاد نظم نوين اقتصادی به يأس تبديل شد. علت اصلی چنين عقبگردي، سياسی بود. سياست تنشزدائی کارتر جای خود را به دکترين ريگان داد که آنرا جنگ بيامان برعليه امپراطوری پليدی (اتحاد شوروي) ميناميد داده بود. سياست امنيتی ايالات متحده شديداً تحت تأثير دکترين ريگان قرار گرفت که معتقد بود با کمونيسم در هر کجا که هست وبه هر شکلی که ممکن است بايد مبارزه کرد. در اين اجلاس سران سه کشور بزرگ دنيا يعنی رونالد ريگان، مارگارتتاچر و هلموت کُهل با هم اتفاق نظر کامل داشتند. آنها در موضوع ديگری که در واقع شق دوم ايدئولوژيکی سياست امنيتی بود، يعنی در اتخاذ سياست نئوليبرالی در اقتصاد نيز نظر واحدی داشتند. بدين ترتيب ساختار فکری سياست و توسعه اقتصادی جهان در دهه هشتاد شکل گرفت. تنها مشکل پيشبرد چنين سياستي، بوروکراسی دولتي، که مخالف چنين روندی بود، و کمبود سرمايههای انسانی بود. تنها نيروئی که ميتوانست به اين روند کمک کند، نيروهای طرفدار بازار آزاد بودند. آموزش نازل و ويژگی بخش وسيعی از صاحبان صنايع، فضای ويژهای را بوجود ميآورد. برطرف کردن اين موانع يکی از وظايف مهم گسترش همکاری بينالمللی در پيشبرد اين روند در آن زمان محسوب ميشد. در اين زمان بود که علاقه من به تحقيق در مورد مسائل صلح و توسعه تشديد شد. بهعنوان يک متخصص در رشته اقتصاد بازار که تازه فارغالتحصيل شده بودم، از طرف بخش بازرگانی سوئد وظيفه گرفتم که وضعيت الجزاير را از نزديک مورد مطالعه قرار دهم. با کمک انستيتوی اقتصاد ملی در دانشگاه شهر گوتنبرگ و نيز مرکز اقتصاددانان کشورهای جهان سوم که در شهر الجزيره برپا شده بود، امکان يافتم تا در مورد اقتصاد توسعه مطالعاتم را تکميل کنم. مرکز آموزشی که در الجزيره بوجود آمده بود توجه متخصصين امر را از تمام نقاط جهان بخود جلب کرده بود همه روزه کارشناسان زيادی جهت ايراد سخنرانی به آنجا ميرفتند. چنين جنب و جوشی قبل از هرچيز نتيجه ضرورت بی چون و چرای يک نظم نوين اقتصادی در جهان بود. چنين فضائي، البته در در مقياسی کمرنگتر، در سوئد نيز بوجود آمده بود. در دانشگاه گوتنبرگ کرسی استادی بنام تحقيقات کارشناسی و نيز انستيوئی بنام پادريگو(۲) در مورد رشد و توسعه بوجود آمده بود. وظيفه اين انستيتو که من از سال ۱۹۷۰ در آنجا بعنوان استاد و محقق کار ميکردم، مطالعهٔ خشونتهای ساختاري، رابطه بين کشورهای غنی و فقير و رابطه بين صلح و توسعه بود. بدون صلح هيچ توسعهای ميسر نيست. و بايد اضافه کرد که بدون توسعه هيچ صلحی نيز ميسر نيست. چنين رابطهای زمانی بيشتر برای من قابل فهم شد که در کشور موزامبيک بعنوان دستيار کمکهای اقتصادی سوئد کار ميکردم. مدرنيسمی که رهبری سياسی کشور تلاش ميکرد در اقتصاد کشور بوجود بياورد، تا بر ميراث شوم استعمار چيره شود، به هيچ 1- Cancun 2- Padrigu طريقی نميتوانست در اقتصاد روستا ريشه بدواند. سياست ترور رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی که در دهه هشتاد با زيرکی تمام نسبت به اين کشور اعمال ميشد شرايط را برای هرگونه تغيير و توسعه را دشوارتر ميکرد. آپارتايد با سوء استفاده از فقری که خود حاصل سلطه استعمار بود، توانست حمايت بخشی از مردم تهيدست را بدست آورد. آپارتايد با بهرهگيری از شرايط اقتصادی و سياسی جهان و بکار گرفتن مواد غذائی که از طريق کشاورزان آمريکائی و اروپائی که تا حد زيادی از سوبسيدهای دولتی برخوردار بودند، توانست موادعذائی به دهقانان فقير و تهيدست برساند. بدينسان آپارتايد توانست زمينه شکلگيری و رشد يک اقتصاد کشاورزی مستقل را، بهکلی ويران و نابود سازد. بدين ترتيب اين کشور عليرغم چندين بار تلاش هرگز نتوانست از دام فقر رهائی يابد. استقلال سياسی هرگز نتوانست به خواستههای مردم تشنه آزادی جامه عمل بپوشاند. امری که برای آنها بيش از هر چيز اهميت داشت. اين معضل بغرنج اولين مسئلهای بود که در قرارداد صلح در سال ۱۹۹۲ بين دولت و حزب حاکم فرليمو(۱) و جنبش مخالف دولت رنامو(۲) در موزامبيک، مورد بحث قرار گرفت. از طرف وزير دفاع، من و همکار عزيزم اندرش نيلسون مأموريت يافتيم که با شرکت در اين مذاکرات، نکات تفارق و اختلاف نظر بين طرفين را شناخته و بررسی کنيم. نيلسون سالها در موزامبيک زندگی کرده بود، و خود نيز در ارتباط با انستيتوی صلح و توسعهٔ دانشگاه گوتنبرگ کار ميکرد. چند سال بعد نيز اين امکان را يافتم که در مذاکرات صلح بين (مپلا) جنبش رهائی بخش خلق آنگولا و بخشی از جنبش اتحاد ملی برای استقلال همه آنگولا (يونيتا) در آنگولا شرکت کنم. در هر دو مورد وقتی که مسائل را بررسی ميکرديم به يک مورد مشابه برخورديم که ناچاراً مجبور ميشديم در باره آن به بحث بپردازيم. اين نکته با اهميت موضوع امکانات مانورهای سياسی در سطح بينالمللی برای چنين کشورهائی بود. جنگ سرد پايان يافته بود و رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی بشدت متزلزل شده بود و چنين بنظر ميرسيد که گلوباليزاسيون، آفريقا را بهحال خود رها کرده تا خود سرنوشت خويش را رقم بزند. سهم قاره افريقا در اقتصاد جهانی بشدت تنزل يافته بود. باوجود اين که حيات سيستم جهانی شده درست در تناقض با آن، خود عميقاً به تمام کشورهای دنيا وابسته بود. شکل نوينی از ارتباط فرهنگی در حال رشد بود. بهبود ارتباطات با بهرهگيری از ماهواره و پارابول ديش، درک وانتظارات مردم را دگرگون کرده بود. آنها ميفهميدند که اشکال ديگری از زندگی ميسر است و لذا خواستار دگرگونی شرايط زندگی خود بودند. در عينحال بهدليل شرايط بوجود آمده، مردم تهيدست افق روشنی جهت برآورده شدن آرزوهای خود در پيش رو نميديدند. چنين پديدهای خود منشاء نااميدی ويأس آزار دهندهای شد که بلافاصله بر جامعه تأثير گذاشت و به اعتماد و عزت نفس مردم برای اجتناب از درگيری خشونتآميز که مکانيسم تغييرات اجتماعی در سطح ملی بدان نياز داشت، ضربه زد. 1- Frelimos 2- Renamos چند سال بعد دولت موزامبيک به ما مأموريت داد تا تأثيرات سيستم جهانی شدن برامکانات مانورهای سياسی کشور در سطح جهانی را بررسی کنيم. مأموريت دولت موزامبيک خيلی به موقع بود. همزمان در آمريکا دولت تازه بقدرت رسيده بيل کلينتون اجلاسی را فراخوانده بود تحت نام چرا آفريقا برای دنيای غرب مهم است. سنای آمريکا از ما خواست تا لايحه پيشنهادی همکاری آمريکا با آفريقا با تمهيداتی در جهت پيشگيری از درگيريهای داخلی را مورد بررسی قرار دهيم. اين دو امکان، يعنی دسترسی به امکانات ارتباطی دولت موزامبيک و نيز منابع بخشهای اقتصادی آرشيو آمريکا شرايط لازم را برای کار ما فراهم کرد. در طی سالها اين امکان را يافتم که آرشيوهای قطور ايالاتمتحده را بخوانم، و نيز از طريق مصاحبه با تصميم گيرندگان مهم در هر دو کشور سئوالهای مربوط به نحوه تعيين قوانين همکاريهای اقتصادي، در عرصه جهانی پاسخهايی بيابم. همانگونه که اشاره شد، زمانه پر مشغلهای بود. محدوديتهائی که جنگ سرد در مقابل سياست خارجی ايالات متحده در جهت بحث و گفتگو با طرف مقابل خود ايجاد کرده بود، از بين رفته بود. ايالات متحده نياز داشت مسائل و منافع امنيتی ديگری مطرح کند تا به مردم خود بقبولاند که آمريکا بايد کماکان رهبری بينالمللی را عهده دار باشد. رهبری جديد بانک جهانی که دولت بيل کلينتون آنها را برگماشته بود، جيمز ولفنسون بعنوان رئيس بانک و جوزف استيگليتز بعنوان رئيس بخش اقتصاد و معاون دست راست او، معتقد بودند که بايد بندهای ارتباطی را با جامعه و سازمانهای مددکاری و همبستگی درسطح وسيع، حفظ کرد. ما بعداً با تکيه برنمونه موزامبيک اسنادی را منتشر کرديم که نشان ميداد چگونه ايالات متحده از مؤسسات برخاسته از کنفرانس برتون وودز بهعنوان ابزاری در جهت پيشبرد سياست خارجی خود استفاده ميکند. اين اسناد در استکهلم مورد مخالفت قرار گرفتند، در حاليکه سياستمداران ايالات متحده برخورد ملايمتری با آنها داشتند. علت اصلی اين بود که دستگاه اداری بيلکلينتون به نتايج تحقيق ما نياز مبرم داشت تا بتواند با بهره گيری از آنها کنگره مترصد را به حمايت مالی از اين سازمانها در جهت منافع امنيتی آمريکا متقاعد کند. در عين حال اين تناقض نيز وجود داشت، که بسياری از تصميم گيرندگان دستگاه اداری کلينتون هنوز در مورد نتايج تطبيق سازی ساختاری اين کشورها دچار ترديد بودند. اين دسته از تصميمگيرندگان ترديد داشتند که رفرمهای مورد نظر به مبارزه با فقر و ايجاد ثبات سياسی در کشورهائی مانند موزامبيک، بتوانند در جهت منافع دراز مدت آمريکا عمل کرده و با برنامه جديدی که دستگاه اداری بيلکلينتون بتازگی طراحی کرده بود، و نيز سيستمی که در حال شکلگيری بود همسو شوند. واقعيتها آرام آرام نشان داد که رفرم ساختاری موزامبيک نه تنها به کاهش فقر کمک نميکند، بلکه موجب تعميق و گسترش آن ميشود. واقعيتهای تلخ بهاندازهای بود که حتی مسئولين، پرسنل و مديران ارشد مؤسسات برخاسته از کنفرانس برتون وودز مانند بانک جهاني، صندوق بين المللی پول و ... به يقين بهآن پيبردند. عدم ثبات فکری و ترديد و ناباوری در بين مسئولين امر برای من زمانی روشنی و قطعيت يافت که در طی يک سخنرانی نظرات و تجربيات خود را در مورد تطبيق سازی ساختاری اين گروه از کشورها برای مسئولين و کارمندان بانک جهانی ابراز داشتم. زمانيکه ميخواستم سالن سخنرانی را ترک کنم، مسئول سابق بانک جهانی در موزامبيک پيشآمد و پيشنهاد کرد که اگر موافق هستم همراه او به صف تظاهر کنندگانی که در بيرون ساختمان جمع شده بودند تا برعليه سياستها و سمتگيرهای مؤسسات برتونوودز اعتراض کنند، بپيونديم. مهمترين مسئلهای که من از طرح دستگاه اداری بيلکلينتون ميفهميدم مسئلهٔ مبارزه با فقر ونيز ضرورت بخشودگی بدهکاريهای کشورهای فقير بود. چنين بنظر ميرسيد که نيروهای معينی که در حدود ۲۰ سال پيش از آن روی ايجاد نظم نوين اقتصادبينالمللی پافشاری داشتند، کماکان وجود دارند و حاضر نيستند از منافع خود عقبنشينی کنند حتی با پايان يافتن جنگ سرد و گسترش بيش از پيش سيستم جهانی شدن، تقويت نيز شدهاند. هر گونه بيثباتی سياسی در هرنقطه از جهان بخاطر درهم تنيدگی سيستم جهانی شدن بسرعت در ساير مناطق ريشه دوانده و باعث بروز بيثباتيهاي بيشتر در ساير مناطق ميشد. ناآراميهای رو بهرشد و گسترش آنها در کشورهای صادر کننده نفت،تأمين سوخت و مسئله بازار نفت را که شريان حياتی اقتصاد جهان غرب بود بخطر انداخته بود. بدين ترتيب شبکه سرمايه داری نياز عاجل به بازارهای جديد را احساس ميکرد. و ما نيز به اعتبار درک نياز دگرگون شدن شرايط بود که "موقعيتی طلائی" در جهت دگرگونی را تشخيص داده و آنرا مطرح کرديم. آکتورهای سياسی قدرتمندی در جهان غرب وجود داشتند که در مبارزه با فقر در کشورهای جنوب علاقهمندی نشان ميدادند. آنچه که برای من تعجب برانگيز بود، اين بود که برخلاف انتظارم چنين علاقهمندی را در بسياری از سياستمداران تصميمگيرنده سوئدی نميديدم. بسياری از سياستمداران سوئدی شديداً اسير طرز تفکر نئوليبرالی که مدتها قبل شکلگرفته بود و به "شيوه تفکر واشنگتن" معروف بود، بودند. اين در حالی بود که در آنسوی آبها خود اين طرز تفکر از طرف مبتکرانش مورد ترديد قرار گرفته بود. در سوئد اخطارهای هشداردهنده ما در مورد انطباق دادن زيرساختهای اقتصادی کشورهای جنوب برنيازهای بازارغرب، چون هميشه بعنوان ستيزه جوئی تلقی شد و با آن مخالفت بعمل آمد. تاريخ نشان داده که سياستمداران و قدرتمندان سياسی و اقتصادی تغيير دهندگان تاريخ نيستند، عليرغم اينکه منافع دراز مدت بسياری از آنها در همين تغييرات نهفته است. قدرتمندان همواره به منافع کوتاه مدت خود، منافعی که سيستم پارلمانی و سياسی و يا بازار بورس به آنها نشان ميدهد، ميچسبند. بدين ترتيب وقتيکه در نيمه اول دهه۱۹۷۰ نياز "يک نظم نوين اقتصادی" به پروژهای عاجل تبديل شد، سياستمداران حاميان خود را در بين تودههای عامی و يا آنچه که اصطلاحاً جامعه مدنی ناميده ميشود، جستجو نکردند. آن فشار سياسی که از پائين جامعه وارد ميشد و تغييرات را طلب ميکرد مورد استقبال اين دسته از سياستمداران قرارنگرفت ودر نتيجه به بار ننشست، تا حداقل زمينههای مانورهای سياسی را بيشتر گسترش دهد. حتی امروز نيز پس از بيست سال که جنبش عظيمی از پائين جامعه، چه درکشورهای شمال و چه جنوب در حال شکلگيری است و ضرورت دگرگونی قوانين اقتصادی را فرياد ميزند، آنها حاضر نيستند آن را بفهمند. در اروپا متأسفانه اين خشم از محدويتهای سيستم اقتصادی موجود در مواردی سمت و سوئی بسيار خطرناک، يعنی جنبهی خارجی ستيزي، پيدا ميکند. درپايان، کلام آخر گزارش ما به دولت موزامبيک اين بود که امکانات مانور سياسی وجود دارد. برای اينکه بتوان از چنين امکاناتی استفاده کرد، لازم است که کشور و سياستمداران آن استراتژی خود را تنظيم کنند و تصميم بگيرند که چگونه ميخواهند از اين امکانات در جهت منافع کشورشان بهرهبرداری کنند. بايد بتوانند متحدين خود را در بين سياستمداران غربی شناسائی کرده و در عين حال با بهرهگيری و همکاری تنگاتنگ با جنبش همبستگی بينالمللی فشارهای سياسی را گسترش بدهند تا امکانات مانور بالقوه به بالفعل تبديل شوند. موزامبيک همان راهی را برگزيد که آفريقای جنوبی بيش از آن در پيش گرفته بود. آنها نيز به کاروان گلوباليزاسيون دل بستند. رهبری که بخش زيادی از زندگی خود را صرف مبارزه با بيعدالتی نظم موجود جهانی کرده بود، اينک تمام تلاش خود را بکار گرفته بود تا شايد جائی در همان نظم موجود برای کشور خود دستو پا کند. شعارهای تند و تيز جنبش استقلال در مورد توسعه و استقلال ملٌي، حالا جای خود را به تلاش و استغاثه در جهت برآوردن و فراهم کردن شرايط مورد نظر نيروهای اقتصاد بازارآزاد داد. دولت موزامبيک تلاش ميکرد با تماس و مذاکره با شرکتها و سازمانهای بزرگ مالی بينالمللی شرايط بهتری برای خود مهيا کند. آنچه که در آفريقای جنوبی به مبهکيز(۱) "تلاشهای بينالمللی برای آفريقا" که بعداً به "همکاری اقتصادی نوين جهت توسعه آفريقا" (ان، إ، پي، آ، دِ ) (۲) توسعه يافت، در موزامبيک ماپوتو چيسانوس (۳) يا "برنامه همکاری هوشيارانه در قرن بيستو يکم" ناميده شد. اين برنامهای رفرميستی بود که تلاش ميکرد تا ارتباط خود را با کشورهای جهان گسترش داده تا از آن طريق بتواند قدرت اقتصادی خود را افزايش داده، احتمالاً بتواند بر فقر فزاينده کشور چيره شود. منطقی که ۲۵ سال پيش در الجزاير نتايج خود را نشان داده بود، امروزنيز احساس ميشد. منطقی که تنها يک "نظم نوين اقتصاد بينالمللی" را طلب ميکرد. آلترناتيو ديگری وجود نداشت. اوضاع و فضای سياسی در سطح بينالمللي، برای مانورهای سياسي، بگونهای بود که مسأله آلترناتيو ملی مطرح نشد. مضمون آلترناتيو ملٌی اين بود که ابتدا بايد استراتژی سياست اقتصاد ملٌی را تنظيم کرد. و با تکيه برتقويت بازار داخلی اقتصاد کشاورزی را رشد داد و بازسازی اقتصاد روستائی و فقر زدائی ياری رساند و سپس به قافله گلوباليزاسيون پيوست. شرايط بگونهای بود که راه حل بمراتب راديکالتری را طلب نميکرد. اين راهحٌل چيزی جز بازبينی دوباره نظم و قوانين اقتصاد سياسی جهان را طلب نميکرد. جامعه آنروز متأسفانه آماده انجام چنين رسالتی نبود. زمانی که در پائيز ۱۹۹۷ ما نتيجه تحقيقات خود را مطرح کرديم، قرار داد (ام، آ، ای) (۴) ـ قرارداد سرمايهگذاری جمعی ـ توجه جهانيان را بخود جلب نکرده بود. اين شکل از قرار داد همکاری اقتصادی اولين بار از طرف سازمان تجارت جهانی (۵) وبعداً از سوی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (۶) پيشنهاد شد. مضمون اين قرارداد همکاري، بدين ترتيب بود که دولت به سرمايه داران و صاحبان صنايع تضمينهای لازم از قبيل فراهم کردن تسهيلات و فضای سياسی و پاسخ دادن به خواستههای آنها را ميداد تا آنها را ترغيب به سرمايهگذاری کند. چنين قراردادی در ابتدا خاص کشورهای صنعتی بود ولی بتدريج کشورهای جنوب را نيز فراگرفت. هدف چنين شکلی از همکاری اقتصادی در درجه اول اين بود که تا آنجائی که ممکن است سرمايهداران خارجی بيشتری را تشويق بهسرمايه گذاری کنند تا تعداد شرکاء زيادتر شود. روی آوردن سرمايهداری جهانی به اين شکل از همکاری اقتصادی (ام، آ، ای) نشاندهنده اين امر بود که بهحرکت درآوردن و گردش سرمايه خصوصی برای سرمايهداری اهميت ويژهای يافته است و ديگر اينکه نشان ميداد که سياستمداران و تصميم گيرندگان امور سياسی تا چه حد از مردم فاصله گرفتهاند. وقتيکه مُفاد واهداف اين روش همکاری اقتصادی برای مردم افشاء شد، چنان موجی از اعتراض برخاست که قرار داد قبل از امضاء ترک برداشت و متوقف شد. جالبترين و مهمترين پی آمد طرح چنين قراردادی اين بود که باعث بسيج اعتراضات از سوی آنچه که جامعه مدنی ناميده ميشود، شد. اعتراضاتی که يکبار ديگر حضور مردم را نشان داد. شکلگيری شبکه اعتراضی وسيع در مقياس بينالمللي، در مقابل گلوباليزاسيونِ تحت رهبری بازار مهمترين پيآمد آن بود. شبکهای که به اندازه کافی وسيع و قدرتمند بود که بتواند چنين قراردادی را متوقف کند. جامعه مدنی بناگاه با اعتراضات گستردهٔ خود حضور آگاه خود را به جهانيان و از جمله ما محققين که تا چند سال پيشتر تقريباً از وجود آن آگاه نبوديم، نشان داد. اعتراضات برعليه ام. آ. ای که در واقع اعتراض به سيستم جهانی شدن تحت قيومت بازار بود، پيآمدهای ديگری نيز داشت که بتدريج خود را نشان دادند. يکسال بعد جنبش اتحاديهای در آمريکا بهمراه جنبش عدالتخواهی در سطح جهان موفق شد اجلاس سازمان تجارت جهانی را در سيتل (۱) متوقف کند. تظاهرکنندگان مانع ورود شرکتکنندگان به سالن کنفرانس شدند. اعتراض آنها در اين مورد نيز عمدتاً برعليه سيستم جهانی شدن تحت مديريت بازار و شرکتهای بزرگ بود. متعاقب آن چندماه بعد اجلاس سالانهٔ صندوق بينالمللی پول و بانک جهانی در پراگ بهم ريخته شد. معترضين با تظاهرات خيابانی خود از خروج شرکتکنندگان از سالن اجلاس جلوگيری بعمل آوردند. 1- Mbekis, Global initiative for Africa, 2- NEPAD- New Economic partnership for Africa`s development. 3- Chissanos, 4- MAI. 5- WTO, 6- OECD درچنين فضای اجتماعی در سطح جهان و حضور بينالمللی جنبش عدالتخواهی بود که در کشور سوئد که خود طرفدار تجارت آزاد و حامی سيستم جهانی شدن است، جنبش اَتک (۲) در عرصه اجتماعی ظاهر شد. اَتک در سوئد مانند همتای خود در فرانسه منتقد سيستم جهانی شدن تحت رهبری بازار است ودر تلاش دستيابی به سيستمی دمکراتيک و فراگيراست. همزمان با اعلام موجوديت اين انجمن در ژانويه ۲۰۰۱ از من به اعتبار تخصص حرفهايام دعوت شد تا در مورد اوضاع بينالمللی در جلسه آنها سخنرانی کنم. پس از آن تقاضا شد تا بخاطر نشاندادن وضعيت و مشکلات و موانعی که در پيش روی توسعه کشورهای فقير وجود دارد، در هيئت مديره اين انجمن عضويت داشته باشم. پس از اولين جلسهای که داشتيم تدارکات اعتراضات و تظاهرات وسيع در رابطه با اجلاس سران کشورهای اتحاديه اروپا که قرار بود در شهر گوتنبرگ برگزار شود، در دستور کار قرار گرفت. تلاش ما اين بود که اعتراضات را بگونهای سازماندهی کنيم تا بسان اجلاس سازمان تجارت جهاني، صندوق بيناللملی پول و بانک جهانی در سيتل و پراگ توجه افکار عمومی اروپا و جهان را به سياستهای رهبران اروپا جلب کنيم. و درضمن از درگيريهای خشونتباری که در اجلاس سران اتحاديه اروپا در نيس و پراگ اتفاق افتاده بود پرهيز کنيم. تلاش ما اين بود که سمت و سوی اعتراضات را در گوتنبرگ تغيير بدهيم و فضائی بوجود آوريم که بتوانيم با سياستمداران اتحاديه اروپا به ديالوگ سياسی بنشينيم. ما در پيشبرد يک ديالوگ موفق شديم ولی در عينحال نتوانستيم از درگيريهای خشونتبار جلوگيری کنيم. تفاوت تظاهرات و اعتراضات در گوتنبرگ و چند ماه بعد در ژنو با سيتل و پراگ در اين بود که خصلت سياسی در آنها کمرنگ شد و چنان به خشونت کشيده شد که رهبران سياسی بهکمک رسانههای خبری موفق شدند به افکار عمومی چنين القاء کنند که اين اعتراضات نه هدف سياسی بلکه بيشتر هدف خرابکاری دارد. بدين ترتيب آنها موفق شدند چهرهای دگرگونه از اين جنبش عدالتخواهانه به جهانيان القاء کنند. نتيجه اين شد که بخشهائی از جامعه و مردم چنين فکرکنند که اين سازمانها و جنبشهائی که در پس اين اعتراضات سنگر گرفتهاند، سياسی نبوده بلکه عدهای اوباش اغتشاشطلب هستند. وقايع شهر گوتنبرگ بيش از پيش مرا متقاعد کرد که بايد حداکثر تلاش را بخرج داد تا از درگيريهای خشونتبار جلوگيری کرد تا زمينه برای ديالوگ فراهم گردد. عکسالعمل شديد افکار عمومی نه تنها نشان داد که خشونتهای خيابانی در کشورهای دمکراتيک بعنوان يک روش سياسی قابل قبول نيست، بلکه اين وقايع بما نشان داد که مشکلات و خواستههای عاجل ما به دغدغه بسياری از مردم عادی در اين قبيل کشورها تبديل نشده است. يکی ديگر از پيآمدهای حوادث گوتنبرگ اين بود که در اجلاس سازمان ملل متحد که در سال ۲۰۰۲ در ژوهانسبورگ که به منظور تدارک انتخابات برگزار شده بود، طرح مسائل بينالمللی اساساً جائی نداشت و نتوانست افکار عمومی را بسيج کند. همچنين عدم حضور فعال جنبش عدالتخواهی در ژوهانسبورگ شايد بنوعی در افکار ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- Seattle, 2- Attack. عمومی چنين القاء کرد که تجمع عظيم فعالين در شهر گوتنبرگ صرفاً بخاطر ايجاد درگيری بود. حوادث خشن شهر گوتنبرگ ازنگاه بسياری از فعالين و مردم عادی بمثابه خطری نسبت به دمکراسی استنباط شد. گروهای مختلف اجتماعی و فعالين درک و استنباط متفاوتی از اين خطر دارند. بخشی از افکار عمومی وجود جنبش و فعالين آن را خطری برای دمکراسی دانسته در حاليکه بنظر بسياری از فعالين استفاده از خشونت بعنوان روش سياسی خطری است که حقوق دمکراتيک عمومی عامه را تهديد ميکند، نه جنبش اعتراضی. آنروز چنين بنظر ميرسيد که آن "موقعيت طلائی" و امکانات مانورهای سياسی ناشی از آن موقعيت، از کف رفته است. به همين دليل در نشست کانکون در مکزيک کليهٔ سازمانهای همبستگی بينالمللی و نيز جنبشهای اجتماعی تلاش کردند تا مسائل جهانی و خواستههای جنبش عدالتخواهی را يکبار ديگر در دستور کار قرار دهند. در اين نشست تلاش شد تااز خشونت پرهيز شود تا شايد مجدداً فضای ديالوگ مهياگردد. حملات تروريستی انتحاری به ساختمانهای مرکزی تجارت جهانی و پنتاگون در ۱۱ سپتامبر نيز بر فضا و امکانات مانور جنبش جهانی معترض به گلوباليزاسيون تأثير منفی داشت و از ميزان آن کاست. اين حرکات انتحاری چنين وانمود کرد که معترضين سيستم جهانی شدن عمدتاً نيروهائی هستند با خصلت ضدآمريکائی. رسانههای تبليغاتی و نيروهای مدافع سيستم جهانی شدن تحت کنترل بازار بلافاصله پس از حملات انتحاری تلاش کردند که معترضين سيستم جهانی شدن را همرديف با تروريستها معرفی کنند و آنها را يک کاسه کنند، اما موفق نشدند. پس از مدتی اوضاع آرام آرام دگرگون شد و سير حوادث در جهت عکس آن شروع بهحرکت کرد. حوادث ۱۱سپتامبر در واقع نياز جهان را به يک جنبش واقعی عدالتخواهانه را نشان داد. جنبشی که بتواند در مقياس جهانی بر بازار بينالمللی پول، ومناطق امن مالياتی کنترل داشته باشد. بسياری از مردم جهان آرام آرام دريافتند که گلوباليزاسيون پروسهای ساده نيست که تنها سرمايهداری شبکهای و کشورهای ثروتمند غربی بتوانند از دستآوردهای آن بهرهبرداری کنند، آنها دريافتند که حداقل زيان اين سيستم گسترش جو نفرت و تهديد نسبت به دنيای غرب است. درحاليکه افکار عمومی چنين چيزی را نميخواهد. کنفرانس مسائل جهانی در پورتو الگر به نقطه اميد بخش مهمی تبديل شده است. در طی چند سال هزاران نفر از فعالين اجتماعی از هزاران سازمان فعال اجتماعی از صدها کشور جهان با اعتقاد به "جهانی عادلانهتر ممکن است" در اين کنفرانس شرکت ميکنند. آنها معتقد هستند که نظم موجود اقتصادی حاکم برجهان نشان داده که شايسته انسانها نيست. اين سيستم نميتواند به انسان آن زندگی را که شايسته آن است ارزانی کند. اين جنبش عدالتخواهي، جنبشی ضد گلوباليزاسيون نيست، اين جنبش خود زاده و نتيجه اين سيستم است. سمت پيکان اعتراض اين جنبش به آن جنبه از پروسههای اقتصادی اين سيستم است که توسط ايدئولوژی نئوليبراليسم هدايت ميشود و برهمه چيز و همه کس و کل هستی انسانها جهت عرضه به بازار برچسب قيمت زده است. اين جنبش به اين معترض است که سيستم جهانی شدن و سمت و سوی پروسه آن در واشنگتن تعيين ميشود. اين جنبش به اين جنبه از کارکرد اين سيستم معترض است که پروسه رشد فرهنگی انسانها را امروز توسط غولهای ارتباط جمعی و تبليغاتی که مراکز آن در آمريکاست تعيين و عرضه ميشود. اين جنبش، يک جنبش ضد آمريکائی نيست. بسياری از نيروهای جنبش، ايالات متحده را تنها بعنوان نقطه تلاقی سرمايه داری شبکهای ديده و معتقدند که ايالات متحده ديگر مانند گذشته مرکز قدرت شبکه سرمايه داری نيست. آنها فکر ميکنند که ايالات متحده بعنوان رهبر اين سيستم، هژمونی خود را از دست داده و امروز بيشتر با تکيه و استفاده از قدرت نظامی و نيروی سرکوب خود برتری خود را اعمال ميکند. جنبش عدالتخواهی در عين حال هيچگاه اعتقادی به رهبری يک بعدی و يک جانبه ندارد. جنبش معتقد به تنوع است و در پی آنست که اين حقوق برای همه در نظر گرفته شود تا راهکارهای گوناگون توسعه به امتحان و عمل درآيد. به اعتقاد اين جنبش انتخاب راه توسعه امری خاص است و مربوط به هر ملت، و هر منطقه جغرافيائی و حتی هر فرد است. تنوع و گوناگونی موجود در جنبش اعتراضی خود بهترين نمونه اين بينش و خواسته است. رشد روزافزون اين جنبش و اجلاسهای ساليانه آن در پورت الگر توجه وسيع وسائل ارتباط جمعی بينالمللی را بخود جلب کرده است. اين خود نشاندهنده اهميت اين جنبش است. امروز اجلاسهای اين جنبش عدالتخواهانه بينالمللی برای رسانههای خبری جهان اهميت بيشتری از کنفرانس اقتصاد جهانی دارد که بموازات آن در شهر داوس در کشور سوئيس برگزارميشود. کنفرانسی که همواره مورد اعتراض تظاهرکنندگان بسياری نيز قرارميگيرد. هرروز که ميگذرد تعداد بيشتری به نارسائی و غيرعادلانه بودن سيستم جهانی شدن تحت کنترل بازار، پی ميبرند. هر روز بر تعداد کنفرانسها و گردهمآئی های مشابه، "کنفرانس مسائل اجتماعی" و منتقدين به نظم اقتصادی حاکم افزوده ميشود. هدف همگی پيدا کردن راهحلی برای جهانی شدن است که همه را تحت پوشش داشته و دمکراتيکتر باشد. در عين حال بايد اضافه کنم که هنوز آن زمينههای عينی و امکانات وسيع که لازمه طرح بحثها و تبادل نظرها در مقياسی وسيعتر جهت دستيابی به راهحلهای مناسب برای ايجاد تغييرات است، فراهم نشده است. آنچه که امروز عاجل است و از حوادث شهر گوتنبرگ آموختيم، اين است که نبايد گذاشت اين "موقعيت طلائی" بدست آمده يکبار ديگر از دست برود. جنبش عدالتخواهانه بينالمللی ما هنوز جوان است و نياز داريم با تفحص و تحقيق، به تئوری و استراتژی مناسبی برای ادامه کاريمان دست يابيم. درست بربستر پاسخ به چنين نيازی است که اين نوشتار تحرير شده است. اين کتاب در واقع روی سخنش با تمام افراد و شهروندان جامعه مانند خود من است، که نگران وضعيت موجود در جهان هستند و به اين ميانديشند که برای بهبود وضعيت موجود چکار بايد کرد؟ **************************
30 شهریور 1387 18:15
نظر شما
30 شهریور 1387 18:15
نظر شما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر